خانه خشتی از محرومیت در رفسنجان گزارش می دهد؛
آی آدمها این جا مادری دارد می سپارد جان / ننه صغری در رفسنجان ، شهر پرآوازگان ، تنها مانده است
چند روز دیگر به دومین روز مادر از سال ۹۵ نمانده اما مادر قصه ی خانه خشتی سهمی از این روز ندارد …
به گزارش خانه خشتی ، چند روز دیگر به روز مادر نمانده حتما در جنب و جوش خرید هدیه و تدارک یک جشن برای قدردانی از مادران خود هستید کاری کوچک اما بهانه ای برای بوسیدن پیشانی و دست مادرتان به پاس نثار وجودش برای شما.
مادر واژه سنگینی است که چون بر زبان جاری می شود حس خوب مهربانی به آدم دست می دهد…
می خواهم قصه ای مادری در رفسنجان را برایتان بگویم که جفای روزگار و طعم تلخ ناجوانمردی چهار فرزدنش در هم آمیخته و این مادر را تنهای تنها گذاشته است…
ننه صغری مادر ۷۰ ساله ای که در یکی از روستاهای رفسنجان به شکلی تاسف بار در حال زندگی است البته اگر بشود نامش را زندگی گذاشت.
زندگی در خانه کاه گلی در حال فروریختن، حصارش ریخته شده ، بدون هیچ وسیله زندگی ، بدون لباسی مناسب ، سنگ و لوله و شیلنگ شده است برایش بخاری، یخچالی خالی و …
با او که صحبت کردم گفت: تنهایم پسرم امد هرچه گفتم بمان گفت کار دارم رفت و دیگر نیامد، یک ماه است که کسی به من سر نزده گرسنه ام تشنه ام…
شرم دارم که بگویم این مادر در رفسنجان است رفسنجان شهر پرآوازگان ، شهر طلای سبز ، حتی با خود می گویم آیا این مادر حتی یک شب هم بالای سر فرزندانش ننشسته و به انها شیر نداده که اینگونه او را فراموش کرده اند.
متاسفانه قوانین و دستورالعمل ها نیز دست سازمان ها را بسته است هرکدام چیزی می گویند حتی خانه سالمندان نیز با توجه به شرایط خاص این مادر او را نمی پذیرد.
از مسئولین نمی گوییم و گله نمی کنیم که نکند ناراحت بشوند ولی ای کاش خیرین این شهر برای این مادر استین بالا می زدند آخر سالی برایش فرزندی می کردند و آشیانه ای امن برایش فراهم میکردند تا شب عیدی در این اتاق تاریک و سرد تک و تنها نماند …
یک خواهش از همه مخاطبین محترمی که این متن را می خوانید: لطقا قدر مادرت و پینه های دستانش را بدان …