حجاب کرامتی شگفت انگیز از عنایت امامزاده سیدجلال الدین اشرف

  • شناسه خبر: 121240
حجاب کرامتی شگفت انگیز از عنایت امامزاده سیدجلال الدین اشرف

کرامتی شگفت انگیز از عنایات امامزاده سیدجلال الدین اشرف از زبان آقای حاج علیمحمد صاحب الزمانی دبیر بازنشسته ۷۲ساله آموزش پرورش شهرستان رفسنجان را در ادامه می خوانید:

خانه » فرهنگی مذهبی » حجاب کرامتی شگفت انگیز از عنایت امامزاده سیدجلال الدین اشرف

به گزارش خانه خشتی ، حاج علیمحمد صاحب الزمانی متولی و خادم مسجد و حسینیه ابوالفضل العباس علیه السلام ( دارالشفای ابوالفضل العباس شهرک فرهنگیان رفسنجان  در مصاحبه با پایگاه  حفظ حیا و عفت مادر ارجمند  بی بی ام فروه سلام الله علیها گفتند: در اولین سال ازدواجمان سال ۱۳۵۵ شمسی به اتفاق خانواده همسر و جمعی از دوستان  برای اولین بار  جهت زیارت به سمت امامزاده سلطان سیدجلال الدین اشرف شرفیاب شدیم. در مسیر جاده از سه راه ورودی شمس آباد نوق  تا سمت امامزاده سیدجلال الدین اشرف  جاده ای خاکی و ماسه بادی وجود داشت. قسمتی از جاده خاکی از آخر روستای شمس آباد  به سمت امامزاده  تپه ای از ماسه بادی را فرا گرفته بود. که اکثرا با پای پیاده یا با ماشین چیپ یا تراکتور  تردد میکردند .  و اطراف امامزاده تپه های ماسه بادی فروانی وجود داشت.   بعد از طی نمودن تپه  های ماسه بادی  ساختمان امامزاده مشخص گردید. وقتی به امامزاده رسیدیم محوطه  امامزاده با دیوارهای از جنس گل که به آن چینه می گفتند حصار کشی شده بود. ساختمان شامل یک گنبد کوچک و یک مسجد و  چند تا اتاق  کوچک بود  که وسط صحن چاه آب بود . بر اثر نداشتن پوشش گیاهی اطراف دیوارها را ماسه بادی فرا گرفته بود حتی به داخل صحن و اتاقها سرایت کرده بود.  ضریح  امامزاده چوبی و یک سنگ سفیدی  بنام سنگ حاجت میگفتند که بر روی میزی گذاشته بودند. اگرکسی حاجتی داشته نیت میکرد اگر  امکان براورده شدن حاجتش را بود  شخص حاجتمند می توانست سنگ را بلند کند و اگر ادای حاجت به صلاحش نبود قادر به بلند کردن سنگ ازجا نبود ولو آن شخص  پهلوان و قوی باشد. پیرمردی با اخلاص  به نام آقاملا محمد قرآن خوان از اهالی شمس آباد در مسجد و صحن امامزاده  با صدای دلنشینش  مشغول  قرائت قرآن بود.سالها  صوت دلنشینش در گوشم نجوا میکند.
به دوستان گفتیم بیاید امروز  مسجد را تمیز کنیم و صحن امامزاده را از ماسه بادی پاک کنیم . همگی بسیج شدیم  اتاقها  و مسجد و حرم امامزاده را تمیز کردیم صحن را جاروب و آب پاشی نمودیم و تمام ظرفها و دیگها را شستیم. و بعد از اقامه نماز به اتفاق  آقاملامحمد نهار را  صرف نمودیم.  بعد از صرف نهار  ماشین پیکانی که حامل سه مرد و یک زن بی حجاب  که به قصد گردشگری و تفریح در تپه های ماسه بادی آمده بودند کنار امامزاده توقف کرد.  وقتی زن بی حجاب میخواست داخل صحن شود.  آقاملامحمد قرآن خوان به آن زن گفت :خانم با چادر داخل  حرم بروید .  بدون چادر حق نداری بروید  اگر بروید  از این امامزاده نمی توانید خارج شوید. او نه تنها قبول نکرد  حتی سخنان آقا ملا محمد  را به تمسخر گرفت.
آن زن  بدون اینکه چادر و رو سری را سر کند  داخل حرم شد  و با حالت تمسخر سر خود را تکان میداد.
موقع رفتن خانم  آقاملا محمد به خانم گفت: از آقا معذرت بخواه اگر  معذرت نخواهی  امروز نمی توانی از اینجا حرکت نمایی. آن زن و سه مرد  قهقه کنان به ملا میخندیدند  ملا محمد گفتند  اگر میخواهید بخندید  خنده کنید ولی به گرفتاریهای که برایتان پیش میآید  هم باید خنده کرد.   وقتی کنار ماشین رسیدند و قصد حرکت داشتند ماشین پنچر گردید.   آقاملامحمد گفت تا از آقا معذرت خواهی  نکنی  از اینجا قادر به حرکت نخواهی بود  آن زن قبول نکرد و گفت: من به حجاب و زیارت و این چیزها  معتقد نیستم ما برای تفریح آمدیم نه زیارت. آنها لاستیک ماشینشان را عوض کردند و قصد  حرکت داشتند که  لاستیک دیگرش پنجر شد. دو نفر آن  از آنها لاستیک را برداشتند  پیاده رفتند و در روستاهای اطراف  پنچر گیری کردند و برگشتند  و چرخ را عوض کردند ماشین گیر افتاد . هر کار کردند نتوانست یک متر حرکت کنند . از من خواستند که با جیپ کمکشان کنم و ماشینشان را بکشم آ قاملا محمد به من گفت  کمک شما فایده  ای برایشان ندارد. من قصد امتحان داشتم   ماشین را روشن کردم  با طناب میخواستم بکشم  طنابها پاره شد. خانم گفت  بیایی با کمک همدیگر ماشین را هل دهید ناگهان ماشین خاموش گردید هرچه اسارت زدند  فایده نداشت. من به خانم گفتم  بیا چادر بپوش و به زیارت برو و از آقا معذرت بخواه او قبول نکرد. من شرط کردم  و گفتم خانم بیا به حرف من گوش کن  تو برو چادر سرت کن و به زیارت آقا برو . اگر  ماشین روشن شد و رفتی  به عهدت پایدار باش و حجاب را رعایت کن و اگر ماشینتان روشن نشد من ماشین چیپ رابه شما می بخشم.  او چاره ای ندید و قبول کرد  و چادری از ما قرض گرفت  و  داخل حرم شد و توبه نمود  من هم دعا کردم که آقا سیدجلال الدین  او را هدایت نماید. در هنگام برگشت  آ قاملا محمد گفت بروید سوار ماشین شوید و به عهدتان هم پایبند باشید  با چشم خودم دیدم وقتی که آنها سوار ماشین شدند با اولین اسارت ماشین  روشن و آنهاحرکت کردند بدون اینکه گیر بیافتد به حرکت خود ادامه دادند  و آن زن گفت  به احترام آقا برای همیشه حجابم را رعایت میکنم. و با پارچه موهای خود را پوشاند.

برچسب ها:
حجاب سید جلال الدین نوق عنایت کرامت
تلگرام
دیدگاه‌ها
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خانه خشتی منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
در جواب نظر :

  • حسین

    از آقایی که به ازدواج موقت اشاره کرد متشکرم. ایشان به یک مشکل اساسی اشاره کرد که گریبان خیلی از افراد و جوانان را گرفته که آن ازدواج است. خیلی از جوانان با مخارج امروز و یا مورارد دیگر قادر به ازدواج نیستند که ازدواج موقت راه قانونی و شرعی آن است. من خودم از افرادی هستم که میخواهم ازدواج موقت کنم اما نمی دانم باید چه کنم. اگر موری باشه سخت استقبال می کنم. تشکر

    هاشمی

    درود بر پیروان حجاب و عفت عفت بهترین هدیه زن به شوهر است بی عفتی چندین نسل را از خیرات و برکات محروم میکند.

    .

    سلام عزیزان خانه خشتی مرسی از مطالب آموزنده تان ای کاش مطالب داستانی یا خاطرات قدیمیها که تعریف میکردند بیشتر میگذاشتید و یا اگر میشد از عقد موقت و طلاق و ازدواج مطلب میگذاشتید بهتر تر بود. مرسی. می بخشید قصد جسارت نداشتم میخواهم که جاذبه سایت بیشتر میشود.چون من از بازدید کنندگان همیشگی سایت پر محتوای خانه خشتی هستم.

    محبوبه

    سلام حجاب یک هنر است. و انسان با حجاب هنرمند. حجاب سلاحی است که انسان را از تیرهای زهر آلود نگه میدارد.. من از حجاب خود همیشه نتیجه گرفتم. و باعث خوشبختی من شد.

    دوست

    عالی بود در حد تیم ملی . متشکرم.

    زینب

    سلام خدمت تمامی کاربران سایت خبری خانه خشتی ای کاش این خبر را در هفته نامه هم منتشر میکردید همه با فضای مجازی در ارتباط نیستند. دیگر میخواستم بگویم بعضی از نظر دهندگان میگویند شورا فلان کار را انجام دهد اگر وارث این بزرگان..... مثلا یک ساختمانی و یا . بر سنگ قبرشان تابلویی میگذاشتند. خدا قهرشان می آمد یا توان اینکار را نداشتند . نمی شود هر کمبودی را از شورا و دهیار تقاضا کرد مگر آنها چه گناهی دارند. یا روی گنج نشسته اند.

    مژده

    ای کاش تمام خانمها این کرامت را میخواندند یا این حکایت نوشته و در تابلوی امامزاده یا در روزنامه بگذارند تا هیچ زنی بدون چادر جرات نگند بیا امامزاده . متاسفانه بعضی مردها بی غیرت هستند زنانشان تقصیری ندارند مردان مجبورشان میکنند که با آرایش بدون روپوش در اجتماع ظاهر شوند.

    فاطمه سادات

    با تشکر فروان از مدیریت سایت ای کاش دهیارهای سه قریه شمس آباد نام بزرگانی چون ملامحمد حسینی و ملاغلامرضا ناصری و میرزا رضای کرمانی که از بزرگان و خادمین به دین مبین اسلام بود را بر کوچه یا بناها و یا میادین شمس آباد می گذاشتند تا نسل جوان این بزرگان را فراموش نکنند . یا سمیناری بنام بزرگان شمس آباد میگرفتند

    فاطمه

    خدا در هر دو دنیا خیرتان بدهد که با این حکایت حجاب را به خانمها یاد می دهید. من همیشه چادریم خوب شد که گفتید تا نشان دوستانی که مرا مسخره و عقب مانده میدانستند نشانشان بدهم

    اکبر

    اگر هنگامی که زنان به حرم میروند باید چادر بپوشند بی دلیل نیست. متاسفانه زنان امروز بر همه محرم هستن الا امامزاده ها. ای کاش زنان ارزش خود رامیدانستن و محبت کاذب گدایی نمیکردند.

    محمدی

    سلام ای کاش زنان بی حجاب یاد میگرفنند.
اخبار ویژه
اخبار رفسنجان