اخراج یک خبرنگار در شهربابک
به گزارش خبرگزاری فارس از شهربابک، یکی از خبرنگاران فعال شهربابک که علاوه بر خبرگزاری فارس با یکی از نشریات محلی این شهرستان همکاری داشت به علت پافشاری بر اطلاعرسانی شفاف و سریع در حمایت از مشکلات روستائیان از دفتر نشریه محل کار خود اخراج شد، آنچه در زیر میآید شرح ماجرای این اخراج به قلم این خبرنگار جوان و باذوق است.
زمان جنگ نبودم که برای مردم بجنگم و خدمت کنم، حالا هم سنگرم را از من گرفتند، غافل از اینکه سنگر بسیار است و سنگربان کم، سنگر زیاد است و مرد سنگر کم، اینجاست که خبرنگار را در جمعه بازار سیاست حراج میکنند، اینجاست که چوب حراج به تعهد و تخصص خبرنگار میزنند.
اخراج من با اخراجهای دیگر زمین تا آسمان فرق میکند، مثل برخی کارگران شرکتها از کمکاری و تنبلی و تحصن نبوده است، اخراج من با اخراجیهای یک و دو مسعود دهنمکی فرق میکند، اما کمی به اخراجیهای سه شباهت دارد.
اخراج من از بحران اقتصادی و کمبود بودجه نبوده است، اخراج من به خاطر پرکاری بوده است و کم توقعی، به خاطر انجام وظیفه صادقانه بوده است و بس، به خاطر احساس مسئولیتم بود با حقوقی ناچیز و خوشحالم که از نظر مردم وظیفهام را به خوبی انجام میدادم و مشکلات و درد آنها را فریاد میزدم.
و اما ماجرا از این قرار بود که وقتی گزارش مشکلات مردم روستاهای «خبر» و «دهج» شهربابک را برای چاپ به دفتر یکی از نشریات شهربابک بردم با مخالفت سردبیر برای چاپ مواجه شدم، حرفش این بود که چرا خبر را دیر به دفتر رساندی در صورتی که روز قبلش از ساعت شش صبح تا ۲۲ و ۳۰ دقیقه شب به همراه مسئولان مشغول بازدید و تهیه گزارش از این روستاها بودم و وقتی به خانه رسیدم توان برداشتن قلم را هم نداشتم و با آن ذهن خسته نمیشد آن گزارش طولانی را تنظیم کرد.
وقتی فردا صبح به دفتر نشریه مراجعه کردم، مطالب برای چاپ به چاپخانه ایمیل شده بودند در صورتی که اگر حداکثر ۱۰ دقیقه صبر کرده بودند این گزارش هم به چاپ میرسید، اما این طور نشد و سردبیر خواستار چاپ این گزارش در شمارههای بعد نشریه شد و این در حالی بود که شماره بعد حدود یک ماه دیگر چاپ میشد.
اما من با این هدف که شاید مشکلات مردم دهج و خبر زودتر انعکاس یابد و زودتر به مشکلاتشان رسیدگی شود، گزارش را به خبرگزاری فارس ارسال کردم و یکی دیگر از نشریات شهربابک به علت اینکه این گزارش مطلوب بود از آن استفاده کرد و این بهانهای شد برای اینکه عذر من را از روزنامه محل کارم بخواهند.
بعد از چاپ، نشریه به دست مدیر مسئول و سردبیر رسیده بود و بعد از ساعتها مدیر مسئول تماس گرفت، خودم را آماده کرده بودم که جواب تشکرهای وی را بدهم، اما گفت: آقای فتوحیان دوربین، موتور و وسایل دفتر را بیاور و تحویل بده، خوشحالتر شدم که مدیر مسئول میخواهد من را به مرخصی و تور گردشگری بفرستد اما بعد متوجه شدم که دوربین و وسایل به مرخصی میروند، یک مرخصی که هیچ بازگشتی ندارد.
به این میگویند امنیت شغلی، به این میگویند حمایت از کار و سرمایه ایرانی و به این میگویند تعهد روزنامهنگاری … شما اسمش را چه میگذارید؟
بعد از لحظاتی خوشحالی کاذب متوجه شدم با کمال احترام اخراج شدم.