پایگاه اطلاع رسانی خانه خشتی رفسنجان

خاطرات مخابرات آزادگان کشور از سخت ترین شکنجه دوران اسارت تا زیارت کربلا

به گزارش “خانه خشتی“، به مناسبت یازدهم ماه محرم که به دلیل همزمانی با مصیبت دردناک اسارت اهل بیت پیامبر (ص) به روز تجلیل از اسرا و مفقودین نامگذاری شده است مصاحبه با یکی از آزادگان سرفراز شهرستان رفسنجان با پایگاه خبری خانه خشتی باز نشر شده است.

از محمد جعفر پور آزاده و جانباز سرفراز رفسنجانی دعوت کردیم تا با نفس گرم خویش یاد خوش خاطرات دفاع مقدس را برایمان زنده کند.

این آزاده ی دلاور در در سال ۱۳۶۱ و در سن ۱۵ سالگی به عنوان بسیجی به جبهه اعزام می شود و یک سال بعد در تاریخ ۸ مرداد ۱۳۶۲ با شرکت در عملیات والفجر ۳ مجروح شده و به اسارت نیروهای بعثی درمی آید.

او بستری شدن در بیمارستان های شهر کود، تموز و بیمارستان زندان عنبر عراق را تجربه کرده است.

جعفر پور راجع به مردم عراق می گوید: آنان مردم خوبی بودند این دولت و ارتش بعثی ها بود که با ما می جنگید و مردم راضی به این جنگ نبودند.

۱۶ تا ۲۳ سالگی اش را در اسارت گذراند

مدت اسارت او هفت سال و یک ماه طول می کشد که تمام این مدت را در اردوگاه عنبر یا الانبار عراق گذرانده است.

محمد جعفر پور از شرایط اردوگاه، قوانین، امکانات، شکنجه ها و سختگیری های این اردوگاه برایمان گفت.

او یادآور شد: اردوگاه عنبردر پادگانی در اطراف شهر رمادی مرکز استان الانبار عراق واقع شده بود که به سه بند تقسیم شده و اسرای هربند ممنوع الملاقات بودند مگر در شرایطی خاص با اجازه فرمانده اردوگاه مثل نوروز در حد دو ساعت ملاقات صورت می گرفت.

جعفر پور اضافه کرد: دور تا دور اردوگاه سیم خاردار به صورت حلقوی و افقی و با عرض حدود ۱۵ تا ۱۷ متر کشیده شده بود، ضمن آنکه قبل از سیم خارداها هم فنسی به ارتفاع ۳ و نیم متر نصب شده بود که احدی نمی توانست از این موانع عبور کند.

وی آشپزخانه، درمانگاه، داروخانه، حانوت(مغازه)، زندان و کانتینر زباله از جمله اماکن عمومی اردوگاه نام برد و افزود: این اماکن بین سه بند مشترک بودند و با در نظر گرفتن ممنوعیت تماس، برای عموم اسرای اردوگاه استفاده می شده است.

گفت و گویی خواندنی با آزاده ی سرافراز رفسنجانی (2)

فقط خدا اسرا را نگه داشت

جعفر پور وضعیت رسیدگی به بهداشت اسرا را بسیار اندک برشمرد و گفت: در بیمارستان های زندان و یا داخل شهر از هرسرنگ برای ۶۰ نفر استفاده میشد.

او از دکتر مجید یکی از اسرای ایرانی یاد کرد که از مادر به بچه ها نزدیکتر بود و به آنها رسیدگی میکرده است.

این آزاده ی سرفراز به ذکر خاطره ای از این دکتر پرداخت و گفت: ناظم نگهبان عراقی که بسیار مورد تنفر بچه ها بود فرزند فلجی داشت که به پزشکان زیادی مراجعه نموده و لی نتیجه ای نگرفته بود.

این ملعون وقتی دید بچه ها با نبود امکانات توسط پزشکان ایرانی به ویژه دکتر مجید معالجه می شوند، پیش او رفت و گفت اجازه بده پسرم را جهت معالجه پیش شما بیاورم.

دکتر گفت: اینجا کمترین وسیله و امکاناتی نیست و معالجه فلج نیاز به دستگاه های مختلف دارد و ناظم گفت پس چطور بچه ها را خوب می کنی؟

دکتر فقط گفت متاسفم امکانات نیست. ناظم که رفت دکتر مجید لبخندی زد و گفت: فکر می کند من بچه ها رو خوب می کنم نمیداند که من کاره ای نیستم و خدا آنها یاری می کند.

جعفر پور ادامه داد: در اردوگاه از همه مناطق ایران اسیر به چشم می خورد از کرد و لر و عرب تا فارس و شمالی و جنوبی که اکثریت آنان مسلمان بودند.

او کمی هم از شرایط سخت آسایشگاه برایمان گفت: هر بند شامل ۸ آسایشگاه در دو طبقه بود و هر آسایشگاه در حدود ۱۷ متر طول و ۵/۵ متر عرض داشت که بین ۵۵ تا ۷۲ نفر را در خود جای می داد که با این حساب مکان اختصاصی هر نفر حدود نیم متر عرض و ۱۸۰ سانتیمتر طول بود.

وی ادامه داد: ۷ توالت عمومی در قسمت اول بند وجود داشت که هنگام بیرون باش ۴۶۰ نفر از آنها استفاده می کردند، یعنی ۷۰ نفر از یک توالت، آن هم تنها در حدود ۴ ساعت بیرون باش .

یک باب حمام به مساحت ۹ متر با چهار دوش و یک باب رختکن به مساحت ۶ متر در اختیار اسرای بند بود که در فصل زمستان اسرا می توانستند هر روز دو ساعت از آب گرم استفاده کنند، بدین ترتیب هر ۱۰ نفر در هفته به طور همزمان ۱۵ دقیقه می توانسنتند از آب گرم با چهار دوش و آب بسیار ضعیف استفاده نمایند.

کیسه انفرادی، پتو، حوله، لباس فرم، دمپایی، مسواک و خمیر دندان، از جمله وسایل شخصی هر اسیر بود.

برپایی نمایشگاه عکس شهدا در اردوگاه

این آزاده ی دلاور رفسنجانی اضافه کرد: در ایامی مانند نوروز که عراقی ها کمتر حساسیت به خرج می دادند اسرا از این موقعیت نهایت استفاده را می بردند.

از جمله در یکی از آسایشگاه ها نمایشگاه عکسی دایر می کردند، این نمایشگاه توسط پتوهای مختلف به صورت راهرویی در کناره های آسایشگاه درست می شد و عکس های شهدایی که از برادارن و خانواده شهدا جمع آوری شده بود در دیواره های پتو با سوزن و نخ نصب می شد.

چند نفر هم در طول راهرو و پشت پتو مسئولیت مداحی و یا خواندن دشتی و نواختن فلوت را به عهده داشتند، آسایشگاه ها به نوبت هنگام بیرون باش به آنجا دعوت می شده و بعد از خروج از نمایشگاه کلی متحول می شدند و به یاد شهداء از راه دور اشک می ریختند.

انتخاب ضحاک ترین آدم ها برای شکنجه اسرای ایرانی

به گفته ی جعفرپور ضحاک ترین ادم ها برای نگهبانی آسایشگاه انتخاب می شدند و هیچ شکنجه گری نبود که از آزار دادن اسرای ایرانی لذت نبرد.

اسرای ایرانی برای هرکدام از این نگهبانان به تناسب رفتار و منش او نامی را انتخاب کرده بودند، ازجمله اینکه نگهبان شاکر را با جبار، طاهر را با کثیف ، ثابت را با ژله ، عبدالرحمن را فرشته عذاب و لطیف را با گاو چران صدا می زدند.

سخت ترین شکنجه دوران اسارت

محمد جعفر پور شکنجه های دوران اسراتش را یادآور شد: چهار طرف اردوگاه بلندگوهای شیپوی بزرگ نصب شده بود و در جلوی هر آسایشگاه نیز یک بلندگویی که به فاصله ی یک و نیم متری پنجره ها قرار داشت، از ساعت ۶ صبح تا ساعت ۱۱ شب اینها روشن می شد و با صدای بلند شروع به آواز خوانی یا پخش قرآن با بدترین لحن میکرد.

وی این را بدترین شکنجه برای بچه ها دانست که اثرات روحی مخربی را بر روی اسرا به جا گذاشته است.

هیچ گاه از خداوند آرزوی آزادی نداشتم

این دلاور میدان حق علیه باطل در پاسخ این سوال که در زیر شکنجه به چه چیز فکر میکردید گفت: از آنجا که بسیجی بودم و داطلبانه به جنگ رفته بودم در زیر شکنجه وحشیانه بعثی ها هیچگاه به آزادی فکر نکردم و از خدا نخواستم تا آزاد شوم ، به نیت شهادت رفته بودم و دوست داشتم که در راه خدا شهید شوم.

جعفر پور در ادامه از سفر معنوی خود و هم بند هایش به کربلای معلی گفت: ۲۰ آبان ۶۷ صدام دستور داده بود که اسرا به زیارت کربلا بروند، این اولین بار نبود اما دفعات قبل برای ممانعت از سوء استفاده بعثی ها از اسرای جنگی حاضر نشدیم که به زیارت برویم که این بار شورای سیاست گذاری اردوگاه تصمیم گرفت از آنجایی که امکان شهید شدن بچه ها بود، به این سفر برویم.

او ادامه داد: سفر بسیار خوب و معنوی بود و آنجا ما مظلومیت امام حسین (ع) را دیدیم.

او پس از بازگشت به وطن بر خلاف نظر اطرافیان بارزهم به جرگه ی سبز پوشان سپاه پاسداران می پیوندند و در راه حفظ امنیت سرزمین خویش می کوشد.

محمد جعفر پور، مخابرات آزادگان کشور

جعفر پور راجع به فیلم های ساخته شده از زمان جنگ و اسارات می گوید: این فیلم ها را قبول نداریم اینها تنها نمایش بسیار مختصری از آن وقایع است و آنچه در واقعیت اتفاق افتاده است فوق این فیلم ها بود.

وی افزود: تنها فیلم جنگی را بسیار به واقعیت نزدیک بود “اخراجی ۱” بود که هر زمان آن را می بینم علیرغم خنده همه ، من گریه می کنم چون هرچه در این فیلم امده همه واقعیت است که ما به چشم خود دیده ایم.

محمد جعفر پور در پایان یادی کرد از دوستان آزاده خود در سراسر کشور و اضافه کرد: همانطور که در دوران اسارت بسیار با هم خوب و صمیمی بودیم اکنون نیزهمچنان این دوستی ادامه دارد و جایی در کشور نیست که غریب باشم.

او خود را مخابرات آزادگان کشور دانست و گفت: هر کدام از آزادگان در هر گوشه ای از کشور به مانعی برخورد کنند و کاری برایشان پیش آید با من تماس میگیرند و تا بتوانم، شماره ای از آزادگان آن شهر را در اختیارشان می گذارم.

جعفر پور همچنین به برگزاری سالانه گردهمایی آزادگان سراسر کشور اشاره و گفت: این گردهمایی بدون ذره ای حمایت بنیاد شهید و امور ایثارگران و با همکاری خود آزادگان و با اطلاع رسانی از طریق پیامک و اینترنت در استان های مختلف سراسر کشور برگزار می شود.

شعر زیر نمونه ای از اشعار سروده شده توسط این آزاده ی سرفراز است که در مدت ۷ ساله ی اسارت خویش سروده است.

پشت میله زندان

به پشت میله زندان سرایم این ندا از جان

که ای یاران کجا هستید نوائید اندرین ویران

سرم را می گذارم من همه دم روی این دیوار

بخوانم نغمه غمبار ز هجران رخ جانان

امان از دست این دوران که افتادم در این ویران

بگویم درد خود را من به یکتا ایزد منان

در این عالم خداوندا بسی هجران بلا دارد

بلای تو بلا نبود بود نعمت درون خوان

خطر در راه تو نیکوست بسا این دل حذر دارد

ولیکن این خطر نبود قضایا که قدر هست آن

فلک دارم هوای یار ز هجرانش شدم شیدا

بقا خواهی فنایی شو که دردت می شود درمان

قفس تاریک و دل حیران کشم آه جگر سوزد

فرو ریزم ز آه خود تمام سقف این زندان

نوای می رسد بر گوش از این کنج خرابستان

بشو هم ناله اش محمد غزل دلربایی خوان

خروج از نسخه موبایل