شمع میان سفره
به گزارش “خانه خشتی “؛ بسم الله الرحمن الرحیم آخرین لحظات سال کهنه (۱۳۶۳) را در حالیکه غم چهره ام را پوشانده و در حالیکه سوگوار عزیزانی چون شهید محمدعلی پور محمدی هستم، می گذرانم. او دوستی بود به همه معنا الهی. خدا می داند وقتی او را می دیدم شرم می کردم کوچکترین گناهی […]
بسم الله الرحمن الرحیم
آخرین لحظات سال کهنه (۱۳۶۳) را در حالیکه غم چهره ام را پوشانده و در حالیکه سوگوار عزیزانی چون شهید محمدعلی پور محمدی هستم، می گذرانم. او دوستی بود به همه معنا الهی. خدا می داند وقتی او را می دیدم شرم می کردم کوچکترین گناهی و یا اندکی اشتباه کنم چون در او خدا را مشاهده می کردم.
در این لحظه ازتنهایی با پایی مصدوم نشسته و غمگین به برنامه های عیدی تلویزیون نگاه می کنم. اما عیدی را برای خود نمی بینم چون هم گناهکارم و هم خوشحال نیستم حالا نزدیک می شوم به تحویل سال ولی چه فایده دوستان سال گذشته نیستند. سال گذشته زیر آتش خمپاره و از جمله یک خمپاره ۸۰ سال را تحویل کردم ولی امسال با پای شکسته عاجز و بدور از جبهه.
سال تحویل شد. حالا در حالیکه هاله ای از غم گلویم را می فشرد و سایه ای از غم چهره ام را می گیرد ولی در ظاهر می خندم.
حالا اوایل سال نو (۱۳۶۴) است. من لحظه ای زانوی غم را در بغل می گیرم و یادی ار رفقای شهیدم و رزمندگان در جبهه می کنم و اشکی می ریزم و نگاهی به شمع میان سفره می اندازم و با خود می گویم آری اینچنین دوستان شهیدم سوختنتد و روشنی دادند و خود زینتی بودند برای سفره دین.
در این لحظه برای اینکه اعضای خانواده متوجه ناراحتی من نشوند کمی از خوردنیهای سفره خوردم و کمی صحبت کردم و چند آیه قرآن تلاوت کردم.
خلاصه اول سال غم بود و جدایی . خداوندا که به بعد چه باشد.
شب ۱۳۶۴/۱/۱
والسلام
عبدالله عاصی
پ ن: شهید محمدرضادانشی فرزند باقر متولد سال ۴۸ جیرفت شهادت سال ۶۵ کربلای شلمچه
منبع: وبلاگ و بالنجم هم یهتدون