عزاداری تاسوعای حسینی در رفسنجان/ عکس
عزاداری تاسوعای حسینی و بزرگداشت مقام حضرت ابالفضل(ع) در سراسر ایران اسلامی برگزار شد و مردم ولایی رفسنجان نیز در گوشه گوشه ی این شهر پرچم عزای حسینی را در این روز بالا بردند.
به گزارش خانه خشتی، امروز نهمین روز از دهه ی اول محرم به نام عباس بن علی(ع) نام گرفته است، همان که به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب اولین کسی بود که آمادگی شهادتش را اعلام کرد و در شب عاشورا به امام حسین(ع) گفت: خدا به ما آن روز را نشان ندهد که ما بعد از تو زنده بمانیم، تو کشته بشوی و ما زنده باشیم.
همان که در روز عاشورا تا آخرین نفس در کنار برادر ایستاد و به نماد از خودگذشتگی و ایثار در صحنه ی کربلا شهرت گرفت، ابالفضل العباس(ع) نه به پای برادر بلکه استوار و با ایمان راسخ به پای امام زمانش ایستاد.
امام سجاد(ع) درباره حضرت عباس مى فرماید: خداوند عمویم عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکارى کرد و از جان خود گذشت، چنان فداکارى کرد که دو دستش قلم شد خداوند نیز به او همانند جعفر بن ابى طالب در مقابل آن دو دست قطع شده دو بال عطا کرد که با آنها در بهشت با فرشتگان پرواز مى کند، عباس نزد خداوند مقام و منزلتى بسیار بزرگ دارد که همه شهیدان در قیامت به او غبطه مى خورد.
عزاداری تاسوعای حسینی و بزرگداشت مقام حضرت ابالفضل(ع) در سراسر ایران اسلامی برگزار شد و مردم ولایی رفسنجان نیز در گوشه گوشه ی این شهر پرچم عزای حسینی را در این روز بالا بردند.
مسجد جامع، مسجد امام(ره)، گلزار شهدا، بقاع متبرکه، تکایا و حسینیه ها امروز مملو از دسته های عزای حسینی بود که در غم تاسوعا به سوگ نشستند و عزاداری کردند.
شعری را که در ادامه می خوانید سروده ی ایمان محمدآبادی شاعر جوان تقدیم به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل علیه السلام شده است:
خشک و تب کرده روح و بی جانیم
بی امید دمی مسیحایی
با لب خشک و تفته ات ای رود
به لب تشنه ها نمی آیی
نو بهارا ! درختها بی تو
در خزان برگ برگ می ریزند
غنچه ها هر چقدر هم نستوه
در هجوم تگرگ می ریزند
دل دروازه های بسته عشق
از تو فتح الفتوح می خواهد
عرشهٔ کشتیِ نجات حسین
یا اباالفضل، نوح می خواهد
آه ! وقتی که نعش سرد فرات
بر لبت چکه چکه پرپر شد
همه دیدند قطره قطره قطره حسین
آب شد، سوخت، بی برادر شد
آه مولا همه به امّیدی
که تو آب آور حرم باشی
وسط تشنگی و رود فرات
مشک پر باشد و تو کم باشی
دستهای تو نیست آقا، تا
علم عشق را به شانه بـَرَد
غیر تو ای نجابت نستوه
چه کسی مشک را به خانه بـَرَد؟
تو پر از زخم و کودکان، تشنه
در خیام تو اشک می ریزند
آه برخیز آبها دارند
چک چک از چاک مشک می ریزند
آه ای رود بی امان دیدی
عطش از دوش دشت بالا رفت
لحظه ای که تو تشنه جان دادی
خشک شد، آبروی دریا رفت
آه وقتی پرندهٔ روحت
سر به دیواره ی قفس می زد
اصغر از فرط تشنگی، روی
دست بابا، نفس نفس می زد
آه برخیز تیرها دارند
قلبها را به خاک می دوزند
زیر سُم های سرکشِ آتش
خیمه های حسین می سوزند
آه برخیز تا که نگذاری
شب شود بچه ها اسیر شوند
زیر شلاق و تازیانه ظلم
کودکانِ سه ساله پیر شوند
سر برآور ببین دوباره کسی
در حرم حرف برنگشتن زد
جان زهرا بلند شو که حسین
بی برادر به قلب دشمن زد
عکس از رضا ساجدی
انتهای پیام/