معاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه ولیعصر (عج) رفسنجان در خصوص عرفان های کاذب و بویژه عرفان جعلی شعور کیهانی (حلقه) مباحثی را بیان کردند.
در اینجا گفتگوی وی را با خبرنگار “خانه خشتی” می خوانید:
– وجه مشترک عرفانهای کاذب چیست؟
ما باید به دنبال عقبه عرفانهای کاذب باشیم تا به وجه مشترک آنها برسیم. در دوران رنسانس، کلیسا مجعولاتی را به اسم دین و بر پایه کتاب مقدس تحریف شده، در تقابل با علم ارائه می داد. در آن زمان دانشمندانی مانند گالیله کار علمی میکردند اما کلیسا سخنان این دانشمند و صدها از آنها را با کتاب آسمانیشان ناهمخوان می دانستند. لذا با دانشمند و دانش برخورد میکردند. این عامل باعث شد، علمای تجربی آنان، دین را رفته رفته نخست از صحنه علمی و سپس از شئون زندگی بیرون کنند و کنار بگذارند و راه علم از دین جدا شد.به این ترتیب، در به اصطلاح عصر روشنگری، بتدریج غرب در ورطه علمزدگی درغلتید؛ به نحوی که کم کم آموزههای دین را ترک کرد و روی علم حسابی بیش از ظرفیت و کشش آن باز کرد. به عبارت دیگر، دنیای غرب افراط کلیسا را به تفریط علمزدگی تبدیل کرد. دین شامل عقاید، اخلاق و احکام است. ترک همه این سه جزء با هم سبب شد در گذر زمان انسانی که تحت حکومت ابزار و فنّاوری قرار گرفته بود، اندک اندک زیر چرخ دنده های آن خرد شود و با کنار گذاشتن نظام اخلاقی، همان رشد اخلاقی حداقلی را هم از دست بدهد و دچار لطمات فردی و اجتماعی فراوانی شود. این مسأله سبب شد که دنیای غرب که بر پایه فلسفه مادی کار خود را پیش میبرد، از این حیث حتی منافع مادی خود را در خطر ببیند؛ لذا برای حفظ همان منافع مادی هم که شده بود، در پی عاملی التیامبخش میگشت. چارهجویی آنها نهایتاً به جعل پدیدهای به نام معنویت منجر شد.
لغت معنویت بار مقدسی دارد اما این معنویت، معنویت سکولار یا معنویت بی خداست و دین نیست و با معنویت دینی و بویژه معنویت اسلام فرق دارد. آنان بر اساس این معنویت به دنبال چیزی هستند که انسان ها بر اساس آن به نوعی نیروی ماورائی اعتقاد پیدا کنند و در اثر آن به آرامش برسند؛ فارغ از این که آن باور صادق یا کاذب است. بر این اساس، کم کم از دهه ۱۹۸۰ به بعد گروه ها و فرقه های مختلفی با اندیشه های گوناگونی زایش کردند که به همه آنها معنویت اطلاق می شد. عرفانهای کاذب این چنین شکل گرفتند. هدف در این عرفانها کسب آرامش ولو موقت، ناپایدار و کاذب است و رسیدن به خدا و کمالات در این عرفان جایی ندارد. پس یکی از وجوه مشترک این عرفانها نفی شریعت است. دیگر ویژگی مشترک این عرفانهای جعلی که به نوعی تلاش میکنند خود را به عنوان نسخه بدل دین معرفی کنند، استاد محوری است؛ معمولأ در این فرقهها، یک نفر حرف اول و آخر را می زند و حتی اگر رفتارهای او سرشار از تناقض باشد، باز هم باید همه به او ایمان داشته باشند؛ یعنی خود این عرفان نسخه بدل دین و شخص محوری آن، نسخه بدل نبی است. از جمله ویژگیهای دیگر این عرفانهای کاذب، تسامح و تساهل است که گاه در برخی از آنها به اوج خود می رسد؛ یعنی هر کس به کار خود بپردازد و به مسائلی مثل عدالت و ظلم نپردازد و به فکر آرامش خود باشد. رازآلود سخن گفتن، به کارگرفتن اصطلاحات نامأنوس و مبهم، ترویج اباحهگری و بویژه دامن زدن به مسائل جنسی نیز از جمله ابعاد مشترک اغلب این عرفانهای جعلی است.
– در قضیه اخیر که پیش آمده مقصر چه کسی است؟
در این قضیه مسئولین و بویژه متولیان فرهنگی باید خودشان را ملامت کنند؛ چون یا خطرات آن را نمیدانستند و یا در مواجهه با آن کوتاهی کردند. باید جدی میگرفتند و با این مسأله برخورد جدی و فوری صورت میدادند. نهادهای فرهنگی در این امر مقصرند، زیرا آنان رسانههایی قوی در اختیار دارند؛ باید مسئولیتپذیر باشند ولی در این مورد کمتر فعالیت داشتند. البته نهادهای امنیتی کارهای ضربتی انجام دادهاند ولی از همه اقدامات آنها اطلاع ندارم.
– آیا این امکان وجود دارد که بار دیگر این اتفاق را شاهد باشیم؟
عرفان های کاذب آبستن خطرند. این فرقهها و بویژه فرقه حلقه که نام عرفان را یدک می کشد، برای کسی که نمی تواند عقبه آنها را شناسایی کند، به خاطر نشان دادن زیباییهای صوری سرابگونه، فرد کم بنیه دینی را فریب می دهند. عرفان حلقه روز اول فرد را بیایمان نمی کند و با آیات قرآن، اشعار شاعران و تفسیر به رأی و القای اندیشههای التقاطی و تعابیر علمی اغلب بیاساس، دوغ و دوشاب را ترکیب میکنند به نحوی که عملأ فرد را بیدین میکنند در حالی که او فکر می کند دین دار است و اتفاقاً عارف هم هست. همچنین با منحصر کردن افراد به برخی رفتارهای اخلاق اجتماعی و نفی تنسکهای مذهبی و آداب شریعت، به فریبکاری خود ادامه می دهند. آنها در واقع با این کار میخواهند به افراد این طور القاء کنند که زمانی انسان میتواند مسیر نزدیکتری را برای رسیدن به آرامش طی کند، چرا زحمت بعضی اعمال عبادی دین را به خود بدهد. صبر رأس ایمان و جزء عبادات است و انسان زمانی به تکامل می رسد که صبر کند و زمانی عبادات از انسان گرفته می شود، صبر بر عبادات هم برداشته می شود. آنها آرزویشان این است که به دنبال یک شبه دین بیدغدغه بروند. فرقه جعلی حلقه ادعای فرادرمانی هم دارد؛ آنان معتقدند با فرادرمانی بیمار شفا میدهند. به فرض صحت، درمان جسم انسان، دال بر حقانیت فرقه نیست؛ یک مرتاض هم ممکن است دارای توان انجام برخی کارهای ظاهراً عجیب باشد، ولی اهل حق نیست. حقانیت یک مکتب در اندیشههای تعالیبخش و مبتنی بر حقیق ت وجودی انسان است نه یک سری کارهایی که نتیجه آنها به اصلاح جسم انسان منتهی میشود.
در این مسئله باید مدیریت بحران صورت گیرد و افراد با بصیرت درد را ببینند و هشدار دهند تا پیشگیری صورت گیرد؛ ولی این بسیار کمرنگ شده که یا عمارهای ما اهل مطالعه و معرفت نیستد و یا دغدغه مقابله با این فرقههای منحرف را ندارند که دیگر در این صورت عمار نیستند! همچنین اگر مبانی دینی ما و فرزندانمان محکم نباشد، رهزنان راه و طریقت هدایت، افسار انسان را می گیرند و به ناکجا می برند.
– یوگا چیست؟
یوگا یک فلسفه ناهمگون با آموزههای دین اسلام است و اندیشههای کذبی دارد که مأخذ آن، اندیشههای ذوقی هندی است. قاطبه عرفانهای کاذب که در کشور ما نیز گونههای التقاطی آنها پیدا می شود، عرفانهای وامگرفته شرقی هستند که گاهی برخی آنها را با دریافتهای شخصی از آموزههای دین تلفیق میکنند و به اسم عرفان اسلامی طرح میکنند تا از افراد سطحی و سادهاندیش در وهله اول دلفریبی کند. فرقه حلقه یکی از آنهاست. یوگا اگر خارج از حیطه ورزش باشد، اگر کسی که تعلیم میدهد بخواهد میتواند رندانه فلسفه یوگا را هم در آن وارد کند و این نقطه شروع انحراف است. به عزیزان توصیه میشود از چیزهای شبههناک جداً پرهیز کنند.