به گزارش خانه خشتی، نزدیک به یک سال از نصب مجسمه مادر در پارک مادر رفسنجان می گذرد و این سوال ذهن مرا آزار می دهد که چرا شهرداری که مسبب این حرکت هنری بود، از مجسمه به موقع رونمایی نکرد و هنرمند بومی سازنده مجسمه را معرفی نکرد؟ در این یک سال گذشته از نصب مجسمه مادر ، اداره ارشاد اسلامی رفسنجان چرا واکنشی به این اثر هنری فاخر نشان نداد؟ چرا از هنر فاخر و هنرمند بومی تقدیر نکرد؟ چرا به نقد و بررسی مجسمه مادر نپرداخت؟
در همه جای دنیا وقتی مجسمه ای از مادر ساخته می شود نگاه معمولی به آن نیست. وقتی مجسمه مادر در مثلا انگلیس یا امریکا با فرهنگ های خودشان ساخته می شود، این یعنی آنچه در استراتژی آن جامعه هست، نشان داده می شود. بنابراین مجسمه مادر استراتژیک است و این مجسمه مادر ساخته آقای سپهری از سر تا پا در خدمت استراتژی نظام جمهوری اسلامی ایران است و ارزش هنرمند ما اینجا مشخص می شود که طرح مجسمه ساخته ذهن خود ایشان است. بدون اینکه دستورالعملی به وی داده باشند. دقیقا مادر استراتژی ایران ما را به تصویر کشانده است.
وقتی اثری هنری ساخته می شود، افراد کارشناس از جنبه های مختلف به نقد اثر هنری می پردازند. بعد از مصاحبه با هنرمند مجسمه ساز رفسنجانی تصمیم گرفتیم جلسه ی نقد و بررسی مجسمه مادر را برگزار کنیم. از کارگروه تجسمی درخواست جلسه نقد اثر را کردیم ، کارگروه نپذیرفت.
از هنرمندانی که به مجسمه مادر نقد داشتند خواستیم نقد را در حضور هنرمند انجام دهند. اما تنها شخصی که پذیرفت با هنرمند به نقد اثر بپردازد و گفتگو کند آقای علی رحیمی نقا ش و تصویرگر رفسنجانی بود.
آیا ما به نوعی با بی سوادی هنری روبرو هستیم؟ همچنین وقتی اثری هنری در جمهوری اسلامی ایران ساخته می شود، باید اثر از نظر اسلام نقد و بررسی شود.
در این راستا جلسه نقد با حجت الاسلام حسنی رییس سازمان تبلیغات اسلامی رفسنجان نیز برگزار شد. هنرمند به همراهی خبرنگار- کارشناس علوم سیاسی به دفتر آقای حسنی رفته و با وی به گفتگو راجع به اثر پرداختند.
در این جلسه ابتدا هنرمند مهدی سپهری گفت: مقام معظم رهبری همیشه بر بحث تهاجم فرهنگی تاکید دارند و مسئولین را نسبت به تهاجم فرهنگی و جنگ نرم هشدار می دهند. بعد از جنگ جهانی دوم اکثر کشورها تصمیم گرفتند بنیه دفاعی خود را تقویت کنند و ابرقدرت ها فهمیدند که دیگر نمی شود حضور نظامی در کشور ها داشته باشند. و عملا این کار شدنی نیست. و تمرکز را بر بحث فرهنگی گذاشتند. و گفتند اگر فرهنگ یک کشور را از آن بگیریم . آن ها خودشان دعوتنامه برای ما می نویسند و نیازی نیست با زور سر نیزه وارد کشور ها بشویم. ماهواره و شبکه های اجتماعی سلاح ابرقدرت ها شده است. من به عنوان یک هنرمند ایرانی و مسلمان وظیفه خودم می دانم فرهنگ خودم را بازتاب بدهم. مهمترین جایی که تربیت شروع می شود بستر خانواده است. و مادر هست که بچه اش را هدایت می کند. رسالتی که یک زن را به اسطوره مادر تبدیل می کند. به همین دلیل تاکیدم بر بحث مراقبتی مادر بود. مادری که قرار هست از فرزندش مراقبت کند. متناسب با بستر فرهنگی و مذهبی خودمان نسبت به جایگاه مادر اثر را ارائه کردم . پوششی که برای این زن در نظر گرفتم به گونه ای بود که کوچکترین جاذبه ی جنسی نداشته باشد. و ما به هیچ عنوان به مادر این نوع نگاهی نداریم. در اعتقادات ما مادر فراتر از یک موجود زمینی است.
بحث ایستادگی این مادر و تاکیدم بر وظایف و رسالت زمینی مادر است که قرار هست به مقام ماورایی برسد . حتی قسمت شانه ها را از حد استاندارد خودش بزرگتر گرفتم. هم بخاطر اینکه کسی که کنار مجسمه می ایستد و از پایین نگاه می کند. یک دید متعارف داشته باشد. و هم اینکه مجسمه با شانه های ضعیف ظاهر نشود. که شاید تداعی کننده ی یک قدرت مردانه باشد. و مادر یک موجود ضعیف و ذلیل نیست. محکم ایستاده است و به راه خودش ادامه می دهد. عریض بودن شانه ها برای تاکید بر توان زمینی مادر است.
حجه الا سلام حسنی در این جلسه نقد مجسمه مادر گفت: از هنرمند پرتلاش ،خلاق ، انقلابی و ارزشمند رفسنجانی برادر عزیزمن آقای سپهری تشکر می کنم. امروز یکی از بهترین روزهای زندگی من هست. . در جامعه اسلامی امروزی با هجمه های تبلیغاتی گسترده ای که صورت گرفته است. خلق یک اثر هنری که یکسری نکات ارزشی انسانی ، انقلابی و دینی را متذکر شود. بسیار اهمیت دارد. و ما همه خودمان را مدیون این آثار هنری می بینیم. و من به عنوان طلبه ای که کارم تبلیغ دین است. و عزیزانی که بر روی منبر دین را تبلیغ می کنند. عرصه تبلیغی اسلام را در دست داریم. شاید یک اثر هنری بتواند به مراتب پیام آن چند ساعت منبر علمای عزیز ما را بیان کند.
یک ویژگی که بنده در اثر شما دیدم به نمایش گذاشتن حجاب است. ما درباره حجاب ساعت ها بحث کنیم. شاید این نمایش زیبای حجاب برای عموم مردم اثرش بیشتر باشد. البته نمی خواهم منبر و بحث سنتی تبلیغ را زیر سوال ببرم. چون عالیه و هیچ چیز بدیل منبر نیست.
اثر زیبایی که شما خلق کرده اید. از دید دین و مذهب انصافا یک اثر متذکر است. این مجسمه به بیننده تذکر می دهد. مهمترین چیزی که من در اثر شما دیدم بیان تفاوت دیدگاه اسلام و غرب نسبت به زن را نشان می دهد. نگاه غرب به زن ابزاری است. و زن را بازیچه قرار می دهد. از این طرف اسلام زن را جایگاه بخشیده است و آن را مکمل مرد می داند. و حضور زن را در جامعه مثمر ثمر می داند. وقتی غول رسانه ای دنیا بیان می کند که این همه در بحث رسانه کار و سرمایه گذاری کردم . برای چی؟ برای به زمین زدن ایران. خوب در ایران یک عنصری وجود دارد. که متوجه شدند اگر این عنصر را به زمین بزنیم یا فلجش کنیم. ما ایران را تسخیر پذیر می دانیم. و آن عنصر، مادر است. آمدند بررسی کردند که ستون این خانه زن این خانه است. اگر این زن نقش های کلیدی و هویت اساسی خودش را از دست داد. ما می توانیم بر ایران مسلط بشویم. یک نقش کلیدی که زن خانه دارد مادر بودن است .
این مجسمه ، یک خانمی هست که با یک حجاب قابل قبول و وضعیتی که اسلام معرفی کرده است.
جلابیبهن یعنی پوشش بلندی که حجم بدنی زن را در مقابل چشم های مریض می پوشاند. این مورد سفارش قران هست و در این اثر دیده می شود.
رسالت بعدی زن مسلمان ایرانی بعد تربیتی و مراقبتی مادرو پرورش نسل به دست مادر را نشان می دهد.
می شود زن باشی در جامعه حضور داشته باشی ، زن باشی ، مادر باشی زن باشی ، ابزار نباشی زن باشی و اقتدار داشته باشی و ما این ها را در اثر آقای سپهری می بینیم.
دیدگاه انقلاب و جمهوری اسلامی هم همین است.
من خانواده ام را بردم به کنار مجسمه مادر و به فرزندانم هم نشان دادم. به دوستان و روحانیون هم گفتیم که آثار هنری فاخر که توسط هنرمندان بومی ما خلق می شود را معرفی کنید. خداوند ان شاءالله از شما قبول کند. و مطمئن باشید اثر مجسمه مادر در رفسنجان ماندگار خواهد شد.
ما قائل هستیم به اینکه با تکنولوژی روز باید تبلیغ را همراه کنیم. یکی از ابزار روز همین هنر است.
مهدی سپهری در ادامه گفت: من راجع به ساخت این مجسمه فکر کردم. صحبت های شما برای من بسیار جالب بود.و خوشحالم کاری کردم که از هر منظری می شود به آن نگاه کرد. برای من مایه ی مباهات است که شما از زاویه دینی و مذهب به آن نگاه می کنید. خانم ابراهیمی از زاویه استراتژیک و خانم دیگری حتی از نگاه فمنیستی به اثر نگاه کرده بود که چقدر زن را مقتدر نشان داده است.
در ادامه نقد و بررسی مجسمه مادر به آموزشگاه آقای علی رحیمی رفتیم با حضور هنرمند آقای سپهری و خانم ابراهیمی کارشناس مسایل سیاسی گفتگو آغاز شد.
علی رحیمی نقاش و تصویرگر در ابتدا گفت: در رفسنجان همه در آموزشگاه خودشان محدود هستند. با انجمن تجسمی صحبت کردم ، گفتند وقت نداریم. نقد درگیری که نیست. قرار نیست که ما به سر و کله هم بزنیم، یک جلسه آموزشی است.
نقد سه مرحله دارد . مرحله اول توصیف اثر هنری است. من به عنوان منتقد باید تمام گوشه زوایای اثر را بببینم. باید مجسمه مادر کاملا دیده شود.
مرحله بعد تفسیر اثر است. اثر هنری بر اساس توصیف و دانش هنری تفسیر می شود. مثلا نگاه این مادر به دور دست یعنی مادر آینده فرزندش را در دور دست جستجو می کند. مرحله آخر ارزیابی اثر هنری است. که همه هنرمندان فکر می کنند نقد است. این اشتباه بزرگ در نقد است. یعنی همان اول تیر را به هنرمند بزنید و بگویید بد است یا همان اول بگویید این اثر خیلی خوبه و به به . مستقیم سراغ ارزیابی رفتن مشکل نقد ما است. هیچ منتقد منصفی مستقیم سراغ ارزیابی اثر نمی رود. هشتاد – نود درصد از منتقدین مرحله ارزیابی را انجام نمی دهند. اصلا کار اشتباهی است که بگوییم مجسمه مادر کار خوب یا بدی است. من همیشه گفتم ارزیابی نکنید و اگر وارد آن می شوید یک کلمه به نظر می رسد اول جمله بیاورید. در نقد هنری باید بر دانش شخص اضافه شود. نه در جهت سرکوب و نه در جهت هندوانه زیر بغل دادن.
مهدی سپهری در ادامه گفت: خیلی از متفکرین ، فیلسوفان و منتقدین حوزه هنر اتفاقا مثل استاد رحیمی نظرشان بر همان مرحله توصیف است . از آنجایی که ما به آدم ها حق می دهیم که کار انجام دهند و به احساسات و عواطف و اندیشه آنها احترام می گذاریم. خیلی از منتقدین معتقدند که ارزیابی را می شود حتی حذفش کرد. و تا مرحله توصیف پیش می روند. من اثر را بر اساس دانش و احساس خودم ارزیابی می کنم و کاملا شخصی وارزیابی ام را بر دیگران تحمیل نمی کنم. در دنیای نقد امروز منتقد ترجیح می دهد. اثر را توصیف کند تا ارزیابی.
علی رحیمی : این روحیه که هر کسی یکسری امتیازات برای خودش قائل است . همین امتیازات چه کم چه زیاد ، سنگ هایی شده اند در مسیر آن هنرمند .مثلا من رفتم فلان دانشگاه درس خوانده ام . یا من تا به حال ده هزار هنرجو تربیت کرده ام. یعنی من آخرشم. امتیاز قائل شدن برای خودمان باعث عدم پیشرفت هنر در شهرمان است. من نمی گویم امتیاز ندارند. از نظر استعداد هنری خیلی قوی هستیم . ولی مشخص است که داریم عقب می رویم. به خاطر همین مساله و دیگری به خاطر اختلافات هنری که هنرمندان دارند.
هنرجوی هنر و خبرنگار: این به خاطر این هست که از هنر و هنرمند تعریف یکسانی نداریم. یا با شخص مشکل داریم و روی اثرش هم تاثیر منفی می گذاریم؟
علی رحیمی: در رفسنجان تعریف مشخصی از هنر نیست. هنر در رفسنجان برای مردم است. نه هنر برای هنر. ما در دانشگاه آزاد به دانشجوها گفتیم . بیایید نمایشگاه بگذارید از آنچه که استادان با شما کار کرده اند. شاید یک تحولی اتفاق بیافتد. هنر رفسنجان هنر اروپای قرن شانزدهم است. یک زمانی رقابت علنی بود. الان به خاطر اختلافاتی که افتاده است. محدود به آموزشگاه ها شدند. در محیط آموزشگاه من طوری عمل می کنم که هنرجوهایم فکر کنند که من آخر هنر هستم. در محیط آموزشگاه دیگر هم همین اتفاق می افتد و به من اگر کسی بگوید آبرنگ ، راهنمایی می کنم بروید پیش فلانی . مجسمه، راهنمایی می کنم بروید پیش آقای سپهری. به نظرم اگر آموزشگاه ها تخصصی بشوند، بهتر است.
مهدی سپهری : رفسنجان در برهه ای از زمان در بحث تجسمی استارت خوبی زد. درکرمان این خبر ها نبود . آموزشگاه های متعددی بودند. هنرمندان حرکت خوبی کردند. و رفسنجان به قطب تجسمی در کرمان معروف شد. خود بزرگ بینی تبدیل به آفت می شود. و همین جلوی پیشرفت را گرفت. مثل حکایت مسابقه لاک پشت و خرگوش است . البته آسیب شناسی درستی باید بشود. که دلیل این اتفاق چی بوده است؟ امروزه به جای اینکه بین اهل هنر انسجام باشد. ما داستان زاغک و روباه را خواندیم. روباه تملق کرد و زاغک قالب پنیر را انداخت ما این داستان ها شنیدیم و پند نگرفتیم. ما اگر در حوزه تجسمی کنارهم جمع بشویم و پشتیبان هم باشیم . پیشرفت حاصل می شود. حتی نقد داشته باشیم. متاسفانه همه وقتی صحبت نقد می شود. فکر می کنند تخریب کردن یکدیگر است. اصلا چنین چیزی نیست. حتی اگر مبنی بر تخریب است. این حرف را جلوی من بگویند. رودر رو باشد. به من بگویند من از این خوشم نمی آید این جا ایراد هست. وقتی در جمع باشد. من دفاع می کنم از کارم. اگر شخصی ناآگاه است ، اگر توجیه نشود. حداقل دیگران توجیه می شوند. مثلا فلان هنرمند که ایشان را به رسمیت می شناسند. می گوید این تابلو نقاشی این اثر مجسمه چنین ایرادی دارد. جالب نیست که صحبتی داشته باشیم و حاضر نباشیم رو در رو بگوییم آقا این ایراد هست. و من نوعی باید بپذیرم اگر در جمع باشد. و با اتفاق نظر باشد. من باید تابع جمع باشم. متاسفانه این تک روی ها علاوه بر اینکه به خود شخص آسیب می زند. شاکله هنر تجسمی رفسنجان را تخریب کرده است. ما جلسه ای در ارشاد بود که ده نفر نتوانستیم دور هم بنشینیم. به جان هم افتادند. این خیلی بد است. من در بحث هنر یکبار کاری انجام می دهم که تیشه به ریشه خودم می زنم . یکبار هم دارم هنر و فرهنگ جامعه را نابود می کنم . در رابطه با هنرهای تجسمی اینکه رفسنجان یک شهر فعال بود و هست. ما باید نتیجه را ببینیم. باید ببینیم ثمره این همه فعالیت در حال حاضر چیست.
خبرنگار و هنرجوی نقاشی: حقیقتا من دلم می خواست بین آموزشگاه ها ی هنری رابطه باشد . دلم می خواست حداقل کسانی که آموزشگاه هنری دارند پشت این میز بنشینند. با هم دیگر درباره آثار هنری یکدیگر صحبت کنند. و جلسات نقد در همین آموزشگاه ها برگزار بشود.
اینکه بروی در آموزشگاه شخصی ات پشت سر اثر هنری حرف بزنی. برای هنرجوهایت و نباشد کسی که جواب شما را بدهد. و خواسته ناخواسته دارید شخص هنرمند دیگر را تخریب می کنید . آقای رحیمی و سپهری خیلی خوش حالم که شما حاضر شدید بنشینید رو در روی هم و با هم صحبت کنید. این نشانه پیشرفت در هنر است.
علی رحیمی: می شود هر پانزده روز یکبار یک اثر از هنرمند را انتخاب کنیم و نقد انجام بدهیم. من نمی خواهم جامعه هنری رفسنجان را به چالش بکشم. با گفتن این حرف ها همه از رحیمی بدشان می آید. حتی رئالیسم به معنای واقعی در رفسنجان نیست. رئالیسم با ناتورالیسم فرق دارد. رئالیسم حرفی درونش نهفته است. اکثر هنرمندان رفسنجان ناتورالیست هستند. تعریف هنر استفاده از ابزار نیست. هنر اندیشه ورزی است که با ابزار اجرا می شود . پس اثر هنری باید نقد شود.
مهدی سپهری : کسانی که نقد انجام می دهند نیاز هست دانش نقد داشته باشند. اما خوبی جلسات نقد این است که من نوعی آشنایی ندارم به بحث نقد اما کنار استاد می نشینم . ایشان درباره اثر صحبت می کند و من یاد می گیرم. دانش نقد اکتسابی است. و من کاملا با حرف های استاد موافقم. ما مرز بین هنر و ناهنر را گم کرده ایم. و شاید کسانی باشند که اگر بیایند در جلسات نقد و درباره اثری صحبت بشود. با نقد آشنا بشوند. و وارد حوزه حرفه ای نقد بشوند. بحث تکنیک هم که آقای رحیمی می گویند واقعا حرفشان درست است. اینکه من نوعی قلم می گیرم دستم و طرحی می زنم و مجسمه ای را با ماده ای می سازم. این ها معنای هنر ندارد.
خبرنگار و هنرجوی نقاشی : چه اشخاصی بهتر بود و می بایست در این جلسه باشند؟
علی رحیمی: به نظر من در درجه اول کسانی که خالق اثر هنری هستند. بعد کسانی که اهل فن مجسمه سازی هستند. و کسانی که صاحب نظر هستند. شاید یک روانشناس یا یک شاعر یک جامعه شناس یک منتقد هنری و هنرمند دست به قلم قوی هم باشد.
خبرنگار: یک سیاست مدار و سیاست شناس چطور؟
علی رحیمی: صد در صد قبول دارم و بله باید باشد.
مهدی سپهری : اصل قضیه هم همین است چون هنری است که در بستر شهر قرار گرفته است. و با هنر اتلیه ای متفاوت است. و نیاز هست افرادی حضور داشته باشند که در حوزه هنر تخصص ندارند. ولی در حوزه های روانشناسی ، جامعه شناسی و سیاست تخصص داشته باشند. چون کسانی که این اثر را می بینند و پیامش را دریافت می کنند. هنرمند نیستند. و سواد بصری ندارند. تعریفشان از هنر چیز دیگری است. هنر شهری بین هنرمند و عامه مردم نقش میانجی را بازی کند. به گونه ای که بتواند جامعه را با هنر آشتی دهد، اندیشه ها را بالا ببرد و بستری را برای انجام اثار هنری خاص ارزشمند و ریشه دار مهیا کند. الآن کارهای جناب استاد رحیمی مورد تایید عامه مردم هست؟
علی رحیمی: صد در صد نه.
مهدی سپهری: وقتی از خانه ات بیرون می آیی و نقاشی روی دیوار عریض و طویلی را می بینی. مجبوری که ببینی .مجسمه ای در پارک گذاشته شده است. تو مجبوری که ببینی و اصلا تکلیف شده است که این ها را ببینی. نیاز هست علاوه بر هنرمندان ، افرادی که نگاه به جامعه دارند راجع به اثر حرف بزنند.
علی رحیمی: من خیلی خیلی متاسفم که جلسه انجمن تجسمی شکل نگرفت. خیلی این جلسه می توانست آموزنده باشد. اگر من بخواهم این مجسمه مادر را توصیف کنم. یک مجسمه چهار متری است. تقریبا فرم مخروطی شکلی دارد و سر مادر در راس مخروط و دامن مادر در پایین قرار دارد. چادر مادر فرم های منحنی دارد که منتهی می شود به نوک مخروط . پشت کمر مادر یک برجستگی به نظر می رسد. که این برجستگی می تواند شانه ها و کتف های قطور مادر باشد. سر بزرگ مادر که نسبت به شانه ها خیلی بزرگنمایی می کند. بچه ای که کاملا در مجسمه فرو رفته است. و در خدمت این مخروط هست. و دستی که انهنا های پایین چادر را تکمیل می کند که به سمت بچه آمده است. و انهنا هایی که روی سر هست. فیگوری که کاملا درست طراحی شده و به دور دست خیره شده است. و نگاه بچه که با نگاه مادر هم راستا نیست. مادر به سمت جلو نگاه می کند و بچه کمی نگاهش به سمت آسمان است. دو تا کفش مادر از زیر چادر دیده می شود. این توصیفی است که ما از مجسمه می بینیم. و مادر را در چهره یک مرد می بینیم. شاید بگوییم این هنرمند نابلد بوده و چهره این خانم را بصورت یک مرد کشیده است. این توصیف ظاهری است. و اما تفسیر، من خودم به شخصه کار آقای سپهری را شبیه سیاه قلم های خانم کته کلویتس اکسپرسیونیسم آلمان دیدم. طراحی اش را شبیه طراحی های دیوید الفارو سیکه ایروس مکزیکی دیدم. از نظر صلابت طراحی و رنج کشیدگی مجسمه های اگوست رودن دیدم. سیکه ایروس از نقاشان انقلابی مکزیک است. و زنان رنج کشیده ای را که بچه هایشان را در آغوش گرفته اند و نگاهشان روی بچه هایشان است. که این ها در بحبوحه انقلاب مکزیک نقش داشته باشند. و به خیابان بیایند و به عنوان زن سرنوشت ساز باشند. آقای سیکه ایروس فردی بوده است که به پرسپکتیو خیلی اهمیت می داده است. مثلا دست طرف را به شدت به سمت جلو کشیده و صورت به شدت عقب رفته است. و سه بعد نمایی عجیب و غریبی در کارش آورده است . و می خواهد بگوید من اوج انقلاب هستم. و با مشت گره کرده می خواهد بگوید. حال هرچی مستبد هست را می گیریم. این در اثر آقای سپهری اتفاق افتاده است. سر بزرگ و دارد به سمت جلو می آید. و پرسپکتیوی بر خلاف آناتومی که دو تا سر روی شانه ها باشد. اینجا این اتفاق نیفتاده است. سر بزرگتر است. می تواند گرایش بر شعور زن ایرانی و تفکر زن ایرانی باشد. سری که بزرگنمایی شده شاید اندیشه زن ایرانی باشد. نقطه تاکید است. و شانه ها دوباره از قسمت پشت بزرگ دیده می شود. برجسته دیده می شود. می گویم شاید این سردیس بوده است. که بعدا تن آن اضافه شده است. ولی خیلی خوب در خدمت مجسمه قرار گرفته است. که هدف را برساند. خانم کته کلویتس از اکسپرسیونیست های رنج کشیده بوده است. و بیشتر تابلو های مادر و فرزند را کشیده است. که در حال رنج کشیدگی هستند. مجسمه های اگوست رودن هم همینطور . فرم ایستادن مجسمه مادر آقای سپهری به فرم ایستاده مجسمه بالزاک اگوست رودن می خورد. همین طور پاهاش بیرون است. همین طور صلابتی را دارد. من این را از نظر تفسیر هنری گفتم. خودم به شخصه واقعا فکر می کنم استاد سپهری تاریخ هنر را خیلی خوب جلو رفته است. ببینید ما دو گروه هنرمند داریم . یک گروه هنرمند مثل میس وان درروهه هست در مکتب رئال که می گوید؛ هنر باید تابع روح زمانه باشد. روح زمانه چیست؟ رئالیسم . یعنی هر چه می بیند بفهمد چیست. یکی دیگر فورکله است که نگرش مدرن دارد. می گوید ؛ هنر دیدنی ها را بیان نمی کند. نادیدنی ها را دیدنی می کند. ما نمی دانیم از کدام دسته هستیم. من می توانم از گروه میس وان درروهه باشم. و بگویم خیلی عالیه ، مادری هست و بچه ای در بغل دارد. و آن را می فهمم . و می توانم از دسته مدرنیست باشم. می توانست شبیه مادرهایی باشد که مثلا فلان هنرمند مدرنیست کار کرده است. مثلا ژاک لیشیپز میله های در هم تنیده که پیکره هستند. شاید ده سال آینده متوجه بشویم که چیست.امروز متوجه نمی شویم. بنابراین این کار از نظر کانسپت در دسته اول قرار بگیرد. یعنی قابل فهم است. هنر برای مردم است. نظری که خودم نسبت به اثر آقای سپهری داشتم . این هست که چرا کانسپت بیشتری ندارد. شما به من گفتید کانسپت این مجسمه در چهره این زن هست. و من هم قبول کردم. یک نفر مادر و بچه می بیند. ولی در آینده ای نه چندان دور این مجسمه اثر شاخص شناخته بشود از این جهت که چقدر خوب زن جامعه اسلامی را نشان داده است. زنی که نسبت به آینده بچه اش نگران است. زنی که حجاب خودش را به سختی نگه داشته است. تا زیبایی های وسوسه انگیز به چشم دیگران نیاید. زنی که رنج کشیدگی در اندامش مشخص می شود. و هیچ لطافت و زیبایی زنانه در اندامش نیست. و این کانسپت پنهان اثر خیلی شیرینی می دهد. مثل تابلو صدقه گدا به گدا گوستاو کوربه که زمان خودش کسی مفهومش را متوجه نمی شد. ولی پنج سال بعد فهمیدن چقدر خوب اوضاع آن زمان فرانسه را بیان کرده است . از نظر استراتژیک من هم نمره از صد بالای صد می دهم. واقعا کار خیلی ارزشمند است. کاش از شهرداری هم کسی اینجا بود. متاسفانه جایگاه نصب این مجسمه چرا اینجا باید باشد. برای من این سوال هست. پشت یک درخت قرار گرفته است. ما از نظر تجسمی برای هر اثر هنری . فضای حرکتی قائل هستیم. در این کار فضای حرکتی به سمت بی کران باشد. که بر نگاه مادر که به دور دست خیره شده است . تاکید و بهتر دیده شود.
حالا می رسم به ارزیابی اثر که بخواهم نمره بدهم. گفتم از نظر استراتژیک نمره قابل قبول می گیرد. این اثر پشتوانه هنری خیلی محکمی دارد. بزرگترین نقاشان انقلابی تاریخ هنر که نقاشان مکزیکی هستند را مطالعه داشته است. آقای سپهری روی آثار مجسمه های دیگر مطالعه داشته است. مشخص است که کار یک شخص فرهیخته بوده است. در هنر نمره خیلی قابل قبولی می گیرد. فقط از نظر نصب . و کانسپت نظر شخصی خودم هست. من خودم دارم رئالیسم کار می کنم. کانسپت بیشتر یعنی آینده نگری بیشتر در اثر. یعنی برای جامعه درک آن زود نباشد . من آثار دیگری از آقای سپهری دیدم که خیلی دوست داشتم. چون می خوام خودم بیشتر خوشم بیاد و گر نه من توجیه شدم و برایم قابل قبول بود.
یکی از هنرمندان رفسنجان به من گفت ایراد این مجسمه این است که سرش بزرگ است. می خواهم این را بگویم. که بروید و کارهای سیکه ایروس را ببینید. بعضی وقت ها لازم است که قسمتی از اثر هنری بزرگتر یا کوچکتر دیده شود. اغراق. تکنیک هایی که در خدمت مفهوم است. اگر کته کلویتس دست های بزرگی برای طراحی هایش انجام می دهد جنبه حمایتی است. محافظت از نسل آینده است. کاش آن شخصی که این حرف را زده بود در این جلسه حضور داشت. یا فرد دیگری که چیز دیگری گفته بود. شاید مطالعه هنری کم باشد . این اتفاقات می افتد. نقد باید منصفانه باشد. تاسفی که خوردم از عملکرد شهرداری در نصب مجسمه بود. من ارزیابی هم کردم. و نمره دادم. چیزی که ذهن مرا درگیر کرده است. کمی از جنبه هنر برای مردم فاصله بگیرد و در خدمت هنرم باشد. کارهای دیگری که از آقای سپهری دیدم هنر برای هنر است. و دوست داشتم کار مدرن تری باشد. اینکه هنرمند را روی یک اثر قضاوت کنیم. بی انصافی کردیم. و عدم شناخت است.
خبرنگار و هنر جوی نقاشی : پس ما با یک اثر هنری روبرو هستیم؟
علی رحیمی : دقیقا. البته متخصصین مجسمه ساز هم باید نظر بدهند. ما یکسری معلومات تئوری داریم. که در قالب تصاویر و مجسمه های دیگران که دیده ایم روی این اثر اظهار نظر می کنیم.
کارشناس سیاسی و هنرجوی نقاشی : من حرفی را شنیدم که توسط یک نفر در شهرداری زده شده بر این اساس که تصویری از مجسمه ای را نشان داده و گفته اثر آقای سپهری کپی از آن کار است. من آن تصویر را دیدم. از یک زاویه بود. صرفا چون چادر دارد گفته شده کپی است ! . این دو مجسمه هیچ ربطی به هم از نظر مفهوم ندارند. و آن مجسمه ویژگی های استراتژیک مادر ما را ندارد. آن مجسمه زن ضعیف و تو سری خور را نشان می داد. ژست یک زن گدا را داشت.
علی رحیمی: در یک نظر من هم آن تصویر را دیدم. و ابهام در ذهن من هم شکل گرفت. فرم شبیه کار آقای سپهری بود. طوری که من هم گفتم آقای سپهری این را دیده و کپی زده است. ولی تفاوت های اساسی داشت. به قول آقای خاندانی ( نقاش) همه مادرها بچه شان را به این شکل بغل می گیرند. و دفاع جالبی از اثر بود. قاطعانه بخواهم بگویم کپی است بی انصافیست. چون ما در تاریخ هنر آثاری داریم که خیلی شبیه به هم جلو آمدند. بالاخره تصویر است. با حوصله باید دو تصویر را نگاه کرد. و کنار هم گذاشت. ببینیم وجوه اشتراک و افتراق آن ها چقدر است. این که توی گوشی در جلسه ای چند لحظه به من نشان دادند. ومن می خواهم صداقتم را به شما نشان بدهم. در یک لحظه ابهام شکل گرفت ولی به چند دلیل می تواند شیطان درون من و ابهام من کنار برود. دلایل موثر رد کپی بودن من این است. دلیل اول آقای سپهری اثر را ندیده است. دلیل دوم زاویه ها فرق می کند. فرم نگاه و متریال فرق می کند. کپی زدن ناتوانی است. دلیل محکم تر اینکه کسی مثل آقای سپهری که ذهن ایده پردازی دارد و دائما خلق اثر می کند بعید است که بیاد از آن اثر کپی کند.
کارشناس سیاسی: به این دو مجسمه از منظر استراتژیک ما نگاه می کنیم. من گفتم مجسمه مادر آقای سپهری در خدمت استراتژی ماست . اصلا عین استراتژی ماست. این تصویری که به من از مجسمه ای دیگر نشان دادند. اصلا استراتژی ما نیست. صرف اینکه مادر چادر پوشیده است! شما نگاه کنید و تفاوت را ببینید. ژست این مادر ها ، نحوه ایستادن . آن تصویر زن ضعیفی را نشان می داد. آن مادری که بتواند محافظت کند از فرزندش و قدرت داشته باشد نیست. مادر ذلیلی که بیشتر شبیه گداهاست . این استراتژی ما نیست. اثر آقای سپهری مادر قدرتمندی که محافظ حریم خانواده است . نگاه من هنری نیست . نگاه ما این جوریست که این اثر چه می گوید و چه اثری می گذارد. آیا فرهنگ ما هست. خیلی مهم است داریم مادر مسلمان ایرانی را نشان می دهیم. این که گفتن کپی است این خنده داراست. این دو مجسمه هیچ ربطی به هم ندارند. و حرفشان یکی نیست. دو زن متفاوت هستند. حتی نحوه ی گرفتن بچه توسط مادرها قدرتمند بودن یا ضعیف بودن آن ها را نشان می دهد.
علی رحیمی : مدت زمانی که تصویر را به من نشان دادند. و دیدم ، شاید کمتر از ده ثانیه بود. ما خطای بصری را در هنر تجسمی خیلی می بینیم. چشم انسان خطا کار است.
کارشناس سیاسی: این که گفته می شود چهره این زن مردانه است. من قبول ندارم. تفاوت چهره زن با مرد در اصلاح ابرو و صورت است.
مهدی سپهری: من تشکر می کنم از جناب استاد رحیمی که لطف کردن و رفتن و کار من را از نزدیک دیده اند. من خوب می دونم که کار من عاری از خطا نیست و این طبیعی است. اتفاقا صحبت ها و گفتگو ها کمک می کند که ما خطا ها را اصلاح کنیم.
یک مساله ای که برای من خیلی جالب بود و جناب استاد گفتن؛ نگاهی که من به هنرمندان بزرگ تاریخ داشتم. در رابطه با کته کلویتس که استاد گفتن ، حقیقتا من خودم که الان دارم فکر می کنم . می بینم آره یک چنین تاثیراتی گرفته بودم ولی تا به این لحظه به آن فکر نکرده بودم. یعنی این حالات چهره که استاد گفتن یک برداشتی هست. و اینکه گفتند من نگاهم به این هنرمند آلمانی معطوف بوده است. خودم اصلا به این فکر نکرده بودم . و من الان احساس می کنم این قضیه را به صورت ناخودآگاه در کارم لحاظ کرده بودم . ولیکن در مورد هنرمندان بعدی سیکه ایروس و رودن که گفتن؛ بحث شخص سیکه ایروس نیست ولیکن ایشان آن برخورد انقلابی را در این مجسمه دیدند. به جرات می توانم بگویم فقط جناب آقای رحیمی دیدند و یکی از دوستان من که اهل فلسفه است. فقط این دو نفر به من گفتن که مجسمه تو متاثر از هنر انقلابی است. واقعا هم همین جور است چون من شدیدا به این هنرها علاقه دارم. خیلی خوش حالم که آقای رحیمی این را در کارم دیدند. من دوست داشتم رویکرد انقلابی بودن در کارم باشد. و اشاره استاد رحیمی کاملا به جا بود و خوشحالم. البته من انتظار ندارم همه این مطلب را بفهمند. مساله متاثر بودن از رودن و مجسمه بالزاک او را فقط آقای رحیمی اشاره کردند و هیچ کس دیگری این مطلب را نگفت. چون مجسمه بالزاک رودن یک مجسمه انقلابی است. و من شدیدا این مجسمه را دوست دارم . رودن با ساخت این مجسمه طرد شد. همه گفتن چی ساختی و چرا ساختی! حتی مجسمه بالزاک بعد از مرگش ارزش پیدا کرد. این مجسمه ارزشمندی هست که تاریخ مجسمه سازی را تحت تاثیر قرار داده است. خوش حالم که جناب استاد نگاه کاملا دقیقی داشتند. بدون شک اگر این نگاه دقیق نمی بود کسی متوجه این مطلب نمی شد. تا به امروز ایراد گرفتند و وارد است. و من باید دفاع کنم. همین که می بینند من مجسمه ساز حداقل کارم را با یک پیشینه ای انجام دادم و این خیلی مهم است. یعنی من تحت تاثیر هنرمندان بزرگی بودم . که انقلابی عمل کردند. هنرمندانی که جریان ساز شدند. و من این ها را می شناسم و نسبت به آن ها آگاه هستم. هنر آنها را مطالعه کردم. و دوست دارم شبیه آن ها باشم. بازم ممنونم از استاد که کار من را دیدند.
هنر در خدمت مردم یا هنر برای هنر بحث دیگری که استاد مطرح کردند. هنر در ابتدای تاریخ چیزی فارغ از ساختار جامعه و مردم نبود. تا اینکه کم کم در دوران مدرنیته که تعداد هنرمندان زیاد می شود عرضه و تقاضا متفاوت می شود. جامعه هنرمندان منفک می شود. هنرمندان و کسانی که در بحث هنر دخیل هستند جامعه ی مجزایی تشکیل دادند. از آن زمان هنر مدرن شکل می گیرد. هنری که یک قشر خاصی می توانند درکش کنند. و عامه مردم قادر به درک آن نیستند. و در همان دوران هنر مدرن هم بحث هنر برای هنر مطرح می شود و می گوید که هنر باید در خدمت خود هنر باشد. هنر رسالتی ندارد هنر هیچ دینی به گردن ریاضیات یا پزشکی یا هیچ علم دیگری ندارد. هنر باید به واسطه ی هنر بودنش ارزشمند باشد. یعنی من نباید به عنوان مثال اگر پیکره مسیح را می کشم. زیبایی کار من به واسطه زیبایی مسیح دیده شود. هنر باید به واسطه هنر بودنش ارزشمند باشد. مثل کارهای اکسپرسیونیزم انتزاعی جکسون پولاک که هیچ مفهومی در کار نیست. صرفا اثری به واسطه ی خودش است. هنوز هم در بین منتقدین هنر عده ای معتقد هستند هنر باید در خدمت جامعه باشد و عده ای دیگر هم معتقدند هنر باید در خدمت هنر باشد یک چالشی هست و هر طیفی هم مسیر خودش را می رود. چیزی که برای من اهمیت دارد. این هست که هنر برای هنر در جامعه ما زمانی می تواند تحقق پیدا کند که مسیر تکاملی اش را طی کند. یعنی من نوعی معتقدم این کارهای هنری که استاد رحیمی انجام داده نه توسط عموم مردم که حتی توسط هنرمندان هم درک نمی شود . دلیلش چیست؟ بخاطر اینکه ما تاریخ هنری را نگذراندیم. تاریخ هنر ما در طول مسیر خودش بارها و بارها کات شده است. و در برهه ای از زمان به کل متوقف شده است. و هیچ اتفاقی نیفتاده است. اصلا در تاریخ ایران ما چیزی به اسم مجسمه سازی نداریم. حتی قبل از اسلام حجاری داریم ، مجسمه سازی نداریم. چند مجسمه از دوران اشکانیان هست. یک مجسمه از داریوش هخامنشی هست. که در مصر ساخته شده و به ایران آورده اند. یک مجسمه هم از شاپور ساسانی هست که در غار شاپور است. ما در ایران باستان قبل از اسلام هم تصویر نگاری به آن معنا نداشتیم . خیلی ها معتقد هستند که اسلام مخالف این جور چیزهاست. ما می خواهیم بگوییم قبل از اسلام هم در ایران تصویرنگاری به آن معنا نداشتیم. ما مجسمه سازی نداشتیم. اندیشه ایرانیان حتی در آیین های زرتشتی و مانایی هم با تصویر نگاری مشکل داشتند. به جز پیامبر دوره ساسانی (مانی )که هنر را با نقاشی ارائه می داد. در دوران هخامنشی چهره ها و فیگور ها همه به صورت یک شکل و نمادین بکار رفته است. صرفا به جایگاه می خواستند اشاره کنند نه به شخص. یعنی شخصیت را به آن معنا که در هنر یونان می بینیم. در ایران شاهد چنین اتفاقی نیستیم. در یک برهه از زمان مجسمه سازی کامل رها می شود. همان حجاری ها هم رها می شود. و متمرکز می شوند روی ظروف و قلم زنی می کنند. و کار مجسمه سازی به این مرحله می رسد. این گسست تاریخی که در بحث تاریخ هنرمان داریم. باعث می شود ، امروزه شاهد باشیم که هنرمندان ما نگاهشان به هنر ناتورالیستی هست. حالا از طیف هنرمند خارج می شویم. و به عوام مردم می رسیم. و مردم چه درکی از هنر دارند؟ ما برای اینکه برسیم به مرحله ای که هنر برای هنر باشد و آن مفاهیم نهفته درون اثر یا کانسپتی که جناب استاد می گوید. واقعا به فرم بچربد . یعنی ما محتوایی را ارجح بدانیم که حتی از این ساختار فرمی هم رها بشویم. واقعا هنر را عین عالم معنا بسازیم. ما زمانی می توانیم به این مرحله برسیم که بسترش را مهیا کنیم. تاریخش را بسازیم ، شرایط را مهیا کنیم. مثل بچه ای که مدرسه نرفته و سواد خواندن و نوشتن را یاد نگرفته است . و ما از او بخواهیم مثنوی بسراید. من معتقدم ما زمانی می توانیم یکسری آثار هنری خاص داشته باشیم. ما زمانی می توانیم در تاریخ هنرمان جریان ساز باشیم. که بسترش مهیا باشد. مثلا شهرداری. ما یک زمانی به عنوان کارشناس انجا می رفتیم. ما مدعی بودیم که کاربلدیم. و بر کارها نظر می دادیم. وقتی کارگروهی نباشد شما به شهرداری می روید . کسی که مسئول هست. می گوید این چقدر خوشکل هست همین خوبه. همین خوشکله همین خوبه نشان دهنده ی چیست؟ ما نمی توانیم به آن شخص خرده بگیریم. عدم آگاهی است. بیشتر از این نمی تواند تشخیص بدهد. ما می توانیم هنرمان را به گونه ای پرورش و توسعه دهیم. که از فرم هایی که قابل درک هست بیاییم به جلو و کم کم ببریم به سمتی که کانسپت ارجح باشد. تاریخ هنر اروپا را از زمان یونان وقتی مشاهده می کنیم. نقاشی ، مجسمه دارند تا به امروز رسیدند. هیچ گسست تاریخی ندارند. آن سیری که طی شده و دانش بصری قوام پیدا کرده است. هنر در بستر جامعه و در خدمت جامعه بود که جامعه را به ایده ال خیلی خوب رساند. و نقش آگاهی دهنده دارد. زمانی که یک نقاشی یا مجسمه ای را در دل شهر می گذاریم اینجا مخاطب ما همه مردم هستند . و قرار هست که با این اثر هنری ارتباط برقرار کنند. این چیزی بوده که همیشه من در رابطه با هنرهای محیطی و شهری سعی کردم به آن اهمیت بدهم. یعنی هنری که در شهر انجام می شود با هنر اتلیه ای متمایز کنم . ولیکن باز هم دوست ندارم هنرم را نازل کنم. معتقدم باید از چیزهایی که برای بقیه قابل درک هست . استفاده کنیم در خلالش اهدافت را هم نشان بدهی. این دیدگاه من هست. و خیلی ها هم نگاه هنر برای هنر دارند. و این دو رویکرد چیزی از ارزش صحبت های یکدیگر کم نمی کنند. محل نصب هم که استاد اشاره کردند. شهرداری روزی که این مجسمه را اینجا گذاشت به ما قول داد که اطرافش خالی بشود. گفتن ساختمان بانک شهر برداشته می شود. درختان جلو قرار هست هرس شوند. و مبنی بر این بود که ما پذیرفتیم. جانمایی دقیقا قرار بود عقب تر باشد. شهرداری گفت ما می خواهیم از خیابان سیمتری هم دیده شود. هنوز که به قولشان عمل نکردند. مساله دیگری که مطرح شده بود مساله سر بزرگ بود. البته استاد اشاره کردند، و کارهای من رو دیدند و می شناسند. بزرگ بودن بالای بدن حتما عامدانه بوده است. و از روی نا آگاهی نیست چون من سالهاست که آناتومی بدن انسان کار می کنم. در طراحی ها و مجسمه سازی ، تمرکزم روی طراحی بدن انسان است. اندام بدن انسان را خوب می شناسم. بخش بالایی بدن که یک مقدار بزرگتر هست. ستبر بودن شانه ها برای من مهم بوده است. علی رغم اینکه سعی کردم یک رویکرد رئالیستی در کارم داشته باشم. ولیکن می خواستم محتوایی را هم در کارم بگنجانم. و این برای من مهم بود. مادری که رویکرد رئالیستی درونش هست. معمولا سر بزرگ نشانه مغز بزرگ است. سری که یک مقدار بزرگ به نظر می آید. و نشانه خرد ورزی زن هست. با شانه های ستبری که دارد. شانه های بزرگ هم نشانه قدرتمند بودن است. قدرت بدنی ( فیزیکی). در این کار من هدفم نشان دادن یک مادر معنوی نبوده است. من نخواستم روح معنوی را به تصویر بکشم. من مادری را ساختم که در زمین مادر می شود. یعنی روی کره زمین بچه ای را به دنیا می آورد. و با سختی می ایستد و مبارزه می کند. و هدف را به آخر می رساند. زندگی در روی زمین شرایط زمینی می خواهد. فقط بنشینی در خانه و دعا کنی شکمت سیر نمی شود. خدا گفته حرکت هم داشته باشی. باید بروی تلاش کنی. من تاکیدم روی بعد مادی هست. یعنی تلاش یک مادر برای به سرانجام رساندن آینده ی فرزندش و برای این کار نیاز به قدرت دارد. مادر باید قاطعانه بایستد و حرفش را بزند. عواطف و احساسات زنانه در مادر وجود ندارد. من تجربه و برداشت خودم را ازمادر می گویم. من خودم از دوران کودکی تا به امروز قاطعانه ترین نه را از مادرم شنیدم. من تناسب مادر را بر اساس هفت و نیم سر گرفتم. که یک انسان معمولی هست . ولیکن وقتی شانه را عریض تر کردم به همین خاطر سر را هم یک مقدار بزرگتر می کردم که هماهنگی بینشان ایجاد می شد. اگر سر کوچک و شانه ها عریض بود مثل مجسمه هرکول می شد. به ناچار باید سر و شانه را با هم هماهنگ می کردم. و خود بزرگتر شدن هم عامدانه بود. شاید اگر من حرفی بزنم به ذائقه خیلی از دوستان خوشایند نباشد. شما استاد رحیمی لطفا در اینترنت مجسمه داوود میکل آنژ را جست وجو کنید . متنی از ویکی پدیا ، قسمت آخرش را لطفا بخوانید.
علی رحیمی: مجسمه داوود میکل آنژ تبدیل به معروف ترین اثر مجسمه سازی دوران رنسانس و سمبل قدرت و زیبایی جوانی بدن انسان شدهاست. تناسب در این مجسمه بهطور کامل رعایت نشده ، سر و بالاتنه مقداری بزرگتر از پایینتنه ساخته شدهاست. دستها نیز نسبتاً بزرگتر از حد معمول ساخته شدهاند. بعضی معتقدند که این عدم تناسب به علت پیروی از سبک مانریست-Mannerist – میباشد درحالی که عدهای دیگر بر این باورند که چون از ابتدا قصد بر قرار گرفتن مجسمه بر روی دیوار بلند کلیسا بوده، این تناسب از زاویه پایینتر و دور تر درست جلوه میکند.
مهدی سپهری : کسی از من قبول نمی کند. میکل آنژ که جزء نام آورترین هنرمندان تاریخ بشریت است. بر اساس تفکرات غربی خودش. باز مجسمه داوود یکی از شاخص ترین آثار میکل آنژ است. و مجسمه داوود هم یکی از شاخص ترین آثار رنسانس است. آیا میکل آنژ در رابطه با ساخت مجسمه داوود بد عمل کرده است؟ بلد نبوده است؟ که مجسمه بالا تنه ، سر و دستهاش بزرگ هستند. من کاری که انجام دادم، مجسمه ای که ساختم. تمامش بر اساس زحمات اساتیدی بوده که در این راه قدم برداشته اند. ایده ال هایی پیدا کرده اند. و من این ها را از چشم خودم دور نکردم. بزرگ بودن بالا تنه ی مجسمه ، ایراد کار من نیست. ایراد کار میکل آنژ است. این بحث ها دانش جدید به ما می دهد. زاویه دید متفاوتی به ما می دهد. و به ارتقاء هنر کمک می کند. و این صحبت استاد خیلی خوب است. که ای کاش دوستان ما مطالعه داشتند. بله اگر دوستان ما در تاریخ هنر مطالعه می داشتند. متوجه می شدند پانصد سال پیش هم نابغه دوران رنسانس هم مجسمه اش تناسب نداشته است. و این عدم تناسب را در رابطه با من می توانند بگویند بلد نبوده است ولی در رابطه با میکل آنژ نمی شود این حرف را زد.
این شخص یک قدرتی در هنر کلاسیک دارد. هر چیزی که هنر تجسمی می تواند درون خودش داشته باشد میکل آنژ دارد. این شخص در تاریخ هنر خیلی مهم است. مجسمه برهنه درست کرده است مجسمه ای که فرهنگ من آن را نمی پذیرد. ولی من اندیشه اش را مطالعه می کنم. من مجسمه برهنه نمی سازم ولی دلیل بر آن نمی شود که دانش آن شخص را نخوانم و از دانش او استفاده نکنم. وقتی بالا تنه بزرگ می شود . سر بزرگ می شود. کنار مجسمه بایستید و از پایین به بالا نگاهش می کنید. احساس می کنید که سرش تناسب دارد. مجسمه فرم مخروطی را دارد. و اگر سر و شانه روی اندازه خودش ساخته می شد. ما احساس می کردیم مادر نوک قله است. و من نمی خواستم این کار را انجام بدهم. من هدفم این نبود مادر را آسمانی نشان بدهم. من می خواستم بگویم مادر زمینی که بعدها آسمانی می شود. بحث کپی برداری که توسط آقای سالاری مطرح شد. آدمیزاد یک ساختار مشخص و واحدی دارد. یک زن هست یک مرد هست. پیکره بدن آدم در طول تاریخ از ابتدا تا به امروز دارد تکرار می شود. چیزی تغییر نکرده است. برخورد های هنری سبک های هنری به گونه ای هست که هنرمندان متاثر از هم کار می کنند. و هیچ شکی در آن نیست. وقتی تاریخ هنر را مطالعه می کنید. امپرسیونیست ها تمرکز را بر بحث نور گذاشتند. و تابلوهایی را خلق می کردند، که لکه لکه بود. فقط وجه تمایز کارهای امپرسیونیست با نقاشان قبلی همین لکه هاشون بود. والا محتوا همان بود. عناصر همان بود. مثلا جناب استاد رحیمی متاثر از برخورد هنرمندان کوبیسم کار می کند. و در این کارها نمی شود گفت آقای رحیمی کپی کار کرده است. اصلا چنین چیزی نیست. رودن شدیدا تحت تاثیر میکل آنژ بوده است. این که ما از یک مکتب یا یک هنرمند تاثیر بگیریم. با کپی برداری متفاوت است. من از هنرمندان انقلابی تاثیر می گیرم. من وقتی می بینم یک هنرمندی پیکره ای با سطوح هندسی کار کرده است، لذت می برم. دوست دارم من هم بتوانم به فراخور حال خودم و موضوعیت کارهای خودم از سطوح هندسی در کارهام استفاده کنم. و مشکلی ندارد. امروز استاد رحیمی از سطوح هندسی در کارهاشون استفاده می کنند این دلیل بر این نیست که کپی کرده است. ایشان متاثر از دنیای هنر احساس می کند که این برخورد کمک می کند به بیان بهتر مفاهیمی که مد نظرشان است. این چیزی هست که ما انتخاب می کنیم. من هنرمند باید انتخاب کنم. که چه می خواهم بگویم. و چه چیزی کمک می کند به من که بیان بهتر داشته باشم. بنده از سطوح هندسی در کارهام استفاده می کردم. و آقای رحیمی هم در پیج من دیده بودند . مجسمه خیام که کره ای در دستش بود. کاملا با سطوح هندسی کار شده بود. در صورتی که آن کار مربوط به دوازده سیزده سال پیش بود. نقش برجسته ای هم با سطوح هندسی کار کرده بودم. حتی طرحی که برای شهدای مدافع حرم زده بودم را هم قرار بود با سطوح هندسی کار کنم. وجه اشتراک کار من با تصویر ارائه شده توسط آقای سالاری صرفا سطوح هندسی بود. من اگر آدمی بودم که بخاطر پول کپی می کردم الان صد ها مجسمه از من در رفسنجان بود. مجسمه شهدا غواص من انتزاعی با سطوح هندسی است. مجسمه ساختارسه بعدی است. و من مخاطب حق دارم ۳۶۰ درجه دور این مجسمه بچرخم. در مجسمه مادری که من ساختم شما نقطه کوری که فرم نداشته باشد نمی توانید پیدا کنید. شما ۳۶۰ درجه دور این مجسمه بچرخید خطوط منحنی و فرم هایی وجود دارند. مجسمه های مادری که در بعضی شهرهای دیگر دیدم از روبرو مادر بچه را بغل کرده و پشت مجسمه مثل ستون سیمانی بود. باز هم اگر بگوییم استفاده از سطوح هندسی یکنواخت است . باشد. یک مجسمه مادری که بچه اش را در بغل گرفته و سرش را پایین انداخته است. با مجسمه مادری که بچه اش را روی قلبش گذاشته و روی سینه اش فشرده است. و به افق نگاه می کند .هیچ وجه اشتراکی این دو آدم ندارند. اینکه ما یک فیگور را به چه شکلی ارائه می دهیم مهم است . والا این مادر است آن هم مادر است ولی چه مادری ؟ در قران هم آمده است آدم ها همه برابرند. مگر در ایمانشان.
خبرنگار و کارشناس سیاسی : آقای رحیمی و آقای سپهری از این جلسه راضی بودید؟
علی رحیمی: من پیش بینی رضایت آمیزی از جلسه داشتم وگر نه قبول نمی کردم. و خیلی راضی بودم.
مهدی سپهری: بله اتفاقا برای من سازنده هم بود.
اگر هنرمند سپهری و هنرمند رحیمی نخواسته بودند ، هرگز این جلسه برگزار نمی شد. خواستند و آمدند و جوانمردانه پشت میز نشستند و با هم به گفتگو پرداختند. امیدوارم این جلسه نقد و بررسی مجسمه مادر اثر استاد مهدی سپهری دری را باز کند و راهی را نشان بدهد. که جاده ی روبه روی هنرمندان رفسنجانی بن بست نیست.