امشب سیُمین صفحه از کتاب آذر ورق خورد و آخرین برگ ،به زمین آمدو ماه پنهان شد در لابلای ابرها…
قلب ها برای یلدایی می تپد که طولانی ترین شب سال را رقم میزند ،شبی که شیرینی انارو هنداونه اش به شیرینی حرف هایمان می افزاید و لبخند پای کرسی حرفهایمان می نشیند … اما امسال کمی متفاوت تر از سالهای دیگر است…
دیگر امسال از گرمای دور هم بودن همان گرمایی که با کرسی کوچک و عشق و صمیمیت سر چشمه میگرفت ؛همانی که با آن سردی زمستان را از یاد می بردیم خبری نیست و حال باید این تهی نشسته بر جانمان را جشن بگیریم و جای خالی آنان را با ماسک و الکل و دستش پر کنیم…
تا سال پیشین ظلمات این شب را با برق چشمان مان روشن میساختیم اما این بار چشمهایمان ابری شده اند و ماه شان پنهان گشته است…
ولیکن یلدای امسالمان هر چه قدر هم که سرد و بی روح باشد قرار نیست در تاریکی و ظلمات باقی بماند ،چراکه مهمانی در راه است که طلوعی برای این شب است؛ گویا رحمتی بی نیاز به فریادرسی دل های مضطرب می اید…
آری، ولادت بانوی کربلا، زینب کبری (س) است؛ همان آذرخشی که رعشه میاندازد برتن نااهلان… آمده است تا خورشیدی باشد بر سیاهی سایه هایی که گوشه گوشه شهر خزیده اند …او کسی ست که در مقابل دشمن خود بعد از آن همه دردهایی که روی دوشش سنگینیمیکردند،ایستاد، گفت، جز زیبایی چیزی ندیدم و گویا این نشانه ایست تا در این اوضاع سخت کرونایی به زیبایی ها بنگریم و جز ان چیزی نبینیم…
یلدای امسال به یاد و نام حضرت زینب و پرستاران است… پرستارانی که در این ایام زینبی دیگرند و جان خود را در دست گذاشته اند تا جان دیگران را نجات دهند؛
همانانی که از خانواده هایشان دورند اما با خونِ دل به جنگ کرونا میروندتا من و تو از خانواده هایمان دور نشویم …
آری، یلدای امسال هر چند متفاوت است اما گرما و صفایی دیگر دارد
فراموش نکنیم که یلدا می اید تا یاداور این نکته باشد که دقیقه دقیقه لحظه های زندگی اهمیت خاص خودش را دارد حتی همین ۱ دقیقه…
پس قدر لحظاتمان را هر چند تلخ یا شیرین بدانیم که قافله عمر در گذر است.
نوشته از حدیث پوربخشی
انتهای پیام/