به گزارش “خانه خشتی”،تصور اینکه گروه سازشکار وطنی در حوزه دیپلماسی خارجی پس از باز شدن پرونده هستهای ایران در مجامع بینالمللی«ناگهان» سربرآوردهاند، بر اساس شواهد و قرائن تاریخی اشتباه در محاسبه محسوب میشود. برخلاف آنچه سیاسیون و رهبران این گروه در داخل ایران تلاش بر تبیین آن دارند «سازشطلبی» یک ایدئولوژی سیاسی یا یک راهکار موفق و تضمین شده برای اداره کشور نیست. حداکثر عنوانی که به این نوع تفکر میتوان نسبت داد «حرکت بر اساس ترس و تصمیمگیری از سر ضعف» در دنیایی است که ترسوها را بیرحمانه مقابل چشم دیگران میدرند.
در مقابل «مزورین بزدل» سیاستپیشه در ایران، شجاعت در عرصه روابط خارجی یا به قول صحیح رهبری «انقلابیگری» را نشات گرفته از عدمشناخت «زبان روابط بینالملل» تعبیر میکنند. مثال همیشگی و تخصصیشان نیز نحوه تعامل کشور کرهشمالی با جهان است حال آنکه وضع ایران به هیچوجه قابل مقایسه با «رفتار حماقتبار» و بدون پشتوانه فکری چنین کشوری نیست. از همین رو نحوه تعامل جهانی با تهدیدات «به ظاهر جهانی» کره شمالی نیز کاملا با ایران متفاوت است. کرهشمالی توسط دیکتاتوری که فرزندش در اروپا تحصیل کرد و اعضای خانوادهاش از بهترین فشنشوهای جهانی خرید میکنند شاید برای ترساندن همسایگان شرق آسیایی خلق نشده باشد اما امروز تنها کارکردش ایجاد ترس در متحدان آمریکا در منطقه است. به این ترتیب آمریکاییها هر چند سال یک بار به واسطه تهدیدات رهبران کرهشمالی حضورشان در منطقه شرق آسیا را تضمین میکنند. حال آنکه هدف آمریکا برای حضور در خاورمیانه اختصاص به نفس «اندیشه خودباورانه ایرانی» دارد. آمریکا برای تشکیل شاکله دولت حکومت جهانی بر اساس نتایج کنفرانس ۲۰۱۳ شورای روابط خارجی ناچار است با هرگونه اتحاد منطقهای در جهان و ترجیح منافع ملی بر جهانی مبارزه کند. صهیونیسم بازوی همهگیری این ترس جهانی است که سلفیگری را در خاورمیانه زاییده است.
مثال صحیح وضع سیاسی فعلی ایران در مقایسه با «روسیه» پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی معنا مییابد. آنجا که روسیه با تکیه بر «تفکر بزرگاندیشی» تا اندازهای خود را در عرصه روابط بینالملل و در تعامل با آمریکا در دوره «هژمون» بزرگ و یکهتاز جهانی تعریف کرد که هرگز اروپا و آمریکا جرات نکردند همچون قزاقستان و سایرین با رهبران روسیه برخورد کنند. هر چند روسیه نیز متحمل فشارهای زیادی از قبیل تحریم سیاسی و اقتصادی شد. اتفاقا پرونده حقوق بشر این کشور هنوز نیز در مجامع جهانی باز است و آمریکا از تشکیک در انتخابات این کشور هم ابایی ندارد! با این حال روسیه کرسی قدرت شوروی از هم پاشیده را به سرعت پس گرفت اما کشورهایی که اتفاقا اکنون سرنوشت خود را به آینده نامطمئن ابرقدرت کم زور و بییال و کوپال آمریکا گره زدهاند، هرگز سهمی در بازی بزرگ اداره جهان نیافتند.
اواخر سال گذشته حسین موسویان، دیپلمات خلع شده ایرانی که اکنون به طور رسمی در حال تلاش برای برآورده شدن منافع غرب است با نگارش مقالهای در روزنامه نیویورک تایمز پیشنهاداتی درباره برنامه هستهای ایران به اوباما داد.
موسویان با تبیین مفهوم ۲ عبارت در ادبیات فارسی نوشت: «اگر ۲ کلمه در فارسی وجود داشته باشد که باراک اوباما رئیسجمهوری آمریکا باید با آنها آشنایی پیدا کند ، آن دو، مصلحت و آبرو هستند».
وی در این مقاله تاکید کرد: به ثمر رسیدن هرگونه«قطعنامه» یا راهکاری برای برون رفت پرونده هستهای ایران از بحران، بدون در نظر گرفتن معنای این ۲ کلمه امکانپذیر نیست. سپس با ذکر همه قدمهای سیاسی برداشته شده از سوی دیپلماتها و سیاستمداران همریشهاش در ایران، کوشید عدمموفقیت طرحهایی مانند «معامله بزرگ» سال ۲۰۰۳ با دلالی صادق خرازی با پیشکش کردن موضوع خلع سلاح حزب الله لبنان و دست کشیدن از آرمان فلسطین توسط ایران، عضویت در انپیتی به واسطه سیروس ناصری و تعلیق داوطلبانه غنیسازی به دست حسن روحانی را در همرای نبودن و موقعیتنشناسی غربیها خلاصه کند.
بعد از ذکر همه تلاشهای ناموفق جبهه سازشکار وطنی، موسویان میکوشد توجه صاحبان اصلی قدرت در آمریکا را به اندازه بیآبرویی ناشی از بیتوجهی به خوشخدمتیهای معاملهگران ایرانی جلب کند و از آنها میخواهد دست از تضییع فرصتهایی که به سختی در ایران با پیشکش آبرو و مصلحت ملی به دست میآیند، بردارند! جالب اینجاست که این مقاله ذلتبار که تنها هدف از نگارش آن به رسمیت شناختن حق دلالان معامله با آمریکا و تلاش برای متوجه ساختن سیاستمداران آمریکایی به «سوخت و سوز» جبهه سازشکار به جهت به دست آوردن «هیچ» در مقابل پیشکش «همه چیز» است، از جانب رسانههای وابسته به جبهه دلالی بارها بازنشر شده است. گویی موسویان تریبون جبهه شکستخوردگان معاملهطلب در آمریکاست نه دیپلماتی که از جانب وزیر اطلاعات و مقامات بلندپایه کشور به عنوان «جاسوس» معرفی شده است.خبطهای سیاسی این گروه که فیالواقع پیاده نظام نئولیبرالیستهایی مانند توماس پیکرینگ و گری سیک در داخل ایران محسوب میشوند تا آنجا ادامه پیدا میکند که آبروی از دست رفته خود به جهت بیتوجهیهای مکرر اربابان را از آن سوی مرزها با تکیه بر واژههای «مصلحت و آبرو» گدایی میکنند. در حالی که خوب میدانند آنکه مسؤول جهتدهی به سیاستهای کلی نظام است، هرگز در بند بازی در دیپلماسی «باخت – باخت» آقایان نبوده است. مردم خوب متوجه شدهاند این ایستادگی تنها برای حصول هدف به رسمیت شناخته شدن خواست ایرانیان برای دستیابی به حق استفاده از انرژی پاک هستهای نیست. امروز استمرار بر خط ایستادگی نشان از جدیت ملت ایران برای رسمیتبخشی جهانی بر نام«ایران» به عنوان ابرقدرتی فرامنطقهای است. اینجا صحبت از حق ورود به باشگاه قدرت جهانی است که برخلاف اندیشههای کوتهبینانه غرب، ایرانیان با افتخار پذیرای سختیهای این مسیر شدهاند. امروز بیتوجهی به حق مسلم ایرانیان از سهمشان در آینده جهان، برابری میکند با از دست رفتن حقوق سایر قدرتهای جهانی در جایجای منطقه خاورمیانه و بسیار فراتر از آن! اکنون وقت بیتوجهی به اندیشه سیاستپیشگان بیسیاستی است که هیچ خیری از سالها تنشزدایی نصیبشان نشده، مگر حق رشوه فرزندشان از معاملات نفتی چند شرکت انگلیسی – آمریکایی و قرار گرفتن نامشان در لیست تروریستهای خطرناک برای منافع آمریکا! یا دیگری که هیچ کاسب نشد از یک عمر وادادگی در عرصه روابط بینالملل جز ملاقات با سوروس، عامل دست چندم سیا که اتفاقا پایبند به فاش نکردن دیدار با همتای ایرانی خود به قیمت آبروبری جهانی از وی هم نشد! ارباب تا اندازهای سردرگم است که نوکران خود را یکی یکی فدا میکند و به مصلحتاندیشیهای آنها نیز بیتوجه است. تماشای دویدن دلالان لو رفتهای مانند موسویان و به دریوزگی افتادن آنها که سقوطشان هنوز قطعی نشده برای تاثیرگذاری بر تفکر آنها که هرگز به عوامل تاریخ مصرف گذشته خود مجددا رجوع نمیکنند، این روزها تفریح شیربچههای انقلاب است
تنظیم : سیدعلی ادیبان