به گزارش خانه خشتی؛ اولین سالگرد درگذشت خیر و موسس دانشگاه پیام نور رفسنجان مرحوم حاج سید جلال مرتضوی، در محل این دانشگاه با حضور خانواده آن مرحوم، رئیس و اساتید دانشگاه و همچنین رئیس و اعضای شورای اسلامی شهر رفسنجان برگزار شد.
احسان محرابی ریس دانشگاه پیام نور رفسنجان در حاشیه این مراسم گفت: ایشان در زمان حیات خود از هرنوع تلاش و کمک به دانشگاه و همچنین در راستای آموزش و پیشرفت این دانشگاه کوتاهی نمیکرد.
وی با اشاره به خصوصیات و شخصیت بارز مرحوم مرتضوی، افزود: آن مرحوم اعتقاد داشت که “هیچ دانشجویی نبایستی به خاطر مشکل مالی از تحصیل باز بماند” و تا زمانی که در قید حیات بود تقریبا هر دانشجویی که معرفی میکردیم که مشکل مالی داشت، مشکلش را برطرف می کرد.
محرابی حضور خیران از جمله مرحوم مرتضوی با ویژگی های خاص را باعث افتخار دانشگاه پیام نور رفسنجان در کل کشور دانست و گفت: دانشگاه پیام نور شهرستان در کل کشور با وجود خیرین با چنین دیدگاه هایی جایگاه ویژه ای دارد.
رئیس دانشگاه پیام نور رفسنجان کمک به زوجین دانشجو با هدف رونق ازدواج و فعالیت های فرهنگی را از دیگر اقدامات مرحوم مرتضوی عنوان کرد و گفت: اکثر زیر ساخت های عمرانی دانشگاه از جمله؛ ساختمان آموزشی این دانشگاه (ساختمان مرتضوی) با ۴ هزار ۲۰۰ متر زیر بنا و ساختمان اداری دانشگاه با یک هزار متر مربع زیربنا و دیگر ساختمان هایی که احداث و بهره برداری شده به صورت مستقیم و غیر مستقیم باحمایت ایشان بوده است.
محرابی با تشکر از خانواده مرحوم مرتضوی در حمایت مالی از این دانشگاه، گفت: خانواده آن مرحوم امسال هم نه کمتر بلکه بیشتر از سالهای گذشته در پرداخت شهریه دانشجویان کمک کردند و همچنین در بحث زیر ساختی، کاشت چمن مصنوعی دانشگاه و مجتمع ورزشی آبی سرپوشیده و… با همکاری فرزندان آن مرحوم در دستور کار داریم.
سید علی مرتضوی پسر مرحوم سید جلال مرتضوی هم در گفتگویی از خصوصیات بارز و مهم پدرشان اینچنین گفت: آقای مرتضوی بسیار آدم شوخی طبعی بود. همیشه مثبت اندیش بود و می گفت” کسایی که تحصیل می کنند و فارغ التحصیل می شوند اگر زندگی خوبی داشته باشند انگار زندگی من ارزش داشته و مفید بوده است”.
وی افزود: ایشان اعتقاد داشت که هیچ کاری نشد ندارد. تمام تلاش خود را برای خدمت و کمک به تحصیل صرف می کرد از آنجاییکه به تحصیل علاقه زیادی داشت و با وجود اینکه ۶ کلاس بیشتر نداشت همیشه به ما فرزندان میگفت که عمری که در تحصیل بگذرانید سرمایه ای است که همیشه با شما خواهد ماند.
علی مرتضوی گفت: از طرف مادرمان، حاج بی بی فرخنده، برادران ( محسن، حمید، علی ) و خواهران( افسر، آذر ) و همه خانواده، صمیمانه ترین قدردانی خود را برای حضور شما سروران در مراسم سالگرد در گذشت مرحوم سید جلال مرتضوی فرزند حاج سید عبدالرحیم و حاج بی بی معصومه مر تضوی ابراز می کنم. حضور شما عزیزان به ما آرامش و تسلی خاطر بخشید.
وی بیان کرد: همانقدر که سال گذشته از دست دادن پدرمان برای ما غمانگیزترین حادثه بود، و فقدانش بار بسیار سنگینی بر روان ما گذاشت،فکری که ما را تسلی خاطر می دهد این احساس است که ما خوششانسترین انسانها بودهایم که لذت و افتخار زندگی با چنین فرد استثنایی را داشتیم. جمله ای که روی سنگ قبر نوشته ایم کمی تحمل این فقدان را آسانتر میکند. آقا، سید جلال فردی منحصر به فرد بود که تمام زندگی را در نوآوری، خلاقیت، انعطاف پذیری، آبادگرایی و امور خیریه سپری کرد.
پسر مرحوم مرتوضی ادامه داد: آقا ، سید جلال ۱۰۰ درصد معتقد بود که پیشرفت انسانها و گریز افراد از فقرمالی و اجتماعی فقط از طریق آموزش و تحصیل است و به همین دلیل به تاسیس این موسسه افتخار می کرد. دیدن دانشآموزانی که فارغالتحصیل میشوند، شغل خوبی پیدا میکنند، به جامعه کمک میکنند و در زندگی پیشرفت میکنند لذت بزرگ او در زندگی بود. لازم میدانم در اینجا از دانشجویان عزیز برای تعهدشان به آموزش و یادگیری تشکر کنیم. شماها نمونه بارز این سخن آقا، سید جلال هستید که میگفت بکوشید تا جامعه ننگ نپوشد. آقا، سید جلال همیشه به تمام خانواده میگفت که هیچکس به خاطر فقر مالی نباید از تحصیل محروم بماند. ما خانواده راه خیرخواهانه آن مرحوم را در پرداخت شهریه دانشجویانی که عاشق یادگیری هستند و توانایی مال را ندارند ادامه میدهیم. او به شدت به این ضرب المثل اعتقاد داشت که “نه تنها به مردم ماهی بدهید، بلکه مهمتر از آن به آنها ماهیگیری را بیاموزید که خودکفا شوند” به همین دلیل به کار خیر بنیادی خیلی اهمیت میداد.
مرتضوی تصریح کرد: او واقعاً فردی آینده نگر بود که عمیقاً به فناوری اعتقاد داشت. نزدیک به ۱۰ سال پیش در سفری به آمریکا برنامه ای را دید که در آن به خودروهای برقی تسلا اشاره می شد. به یاد دارم که او نمی توانست صبر کند تا از من در مورد آن سوال کند و به من توصیه میکرد در این شرکت سرمایهگذاری کنم . به او گفتم این شرکت ضرر میدهد و مردم فکر میکنند که ورشکست میشود ، او گفت: «در هر صورت این آینده است و این فناوری پیروز خواهد شد. او در بسیاری از موارد به ما میگفت که آرزو میکرد سالها بعد به دنیا میآمد تا شاهد پیشرفت شگفتانگیز جهان باشد.
وی عنوان کرد: آقا به خانواده خود عشق می ورزید و هر هفته اصرار داشت روز جمعه همه در منزلشان جمع شوند، شلوغی و سر و صدای بچه ها را دوست داشت. میگفت بچه ها با سادگیشان به انسان انرژی میدهند .از همسرش بی بی فرخنده خیلی تعریف میکرد وبه ما فرزندانش میگفت انسانی دل پاکتر، صادقتر و از خود گذشتگر تر از مادرتان وجود ندارد. تمام مدت با هم شوخی میکردند و صدای خندهاشون فضای خونه را پر میکرد. شعری که آقا به مادرمان میگفت: هر کجا تو با منی من خوش دلم گر بود در قعر چاهی منزلم.
مرتوضی گفت: او عاشق توسعه و آبادگرای بود و همیشه میگفت اگر یک روز از عمرم باقیست و زمینی با آب پیدا کنم، آن را میکارم که روزی کسی از آن بهرهمند شود . این انگیزه او در زندگی بود و همیشه میگفت میدانید چند خانواده از این کارهای عمرانی امرار معاش میکنند؟ساخت این مکان ادامه راه آن مرحوم در آبادانی است.
وی افزود: آقا از کلماتی مثل»نمیتوانم، از عهده من بر نمیاد» ،«این کار من نیست« و »دیگران بهترند« متنفر بود، و همیشه میگفت من میتوانم، باید بتوانم. او به ما میگفت اگر منفی فکر کنید، شکست میخورید، مثبت و مطمئن باشید و زندگی پاداش میدهد.
مرتضوی ابراز کرد: با اینکه دیپلم نداشت مسائل ریاضی برای او آسان بود و او به نحوی در ذهنش حساب میکرد . تمام حساب های کارمندان در حافظه اش بود و تا آخرین عدد را خبر داشت . عاشق شعر حافظ بود و در هر گردهمایی برای ما شعر میگفت و مهمتر از همه معنی میکرد. روزها ساعتها شعر حافظ میخواند. او با همه شوخی میکرد، هرگز خودش را خیلی جدی نمیگرفت، میگفت کار باید سرگرمکننده و شادی اور باشد و واقعاً از کاری که انجام میداد لذت میبرد. در۹۸ سالگی همه کارها را خودش انجام می داد و خودش به امورش رسیدگی می کرد. هیچ وقت فراموش نمی کرد اهل کجاست و اصل ونسبش از کجاست و در اوایل جوانی از زندگی کردن در یک برج برایمان تعریف می کرد، زمانی که همانطور خودشان میگفت آه نداشت همیشه میگفت” کسانی در زندگی راهشان را گممی کنند که فراموش کردهاند از کجا آمدهاند” تعریف میکردند یک سال کل پسته آنها ۱۰ گونی شد و زمانی حمل آن به رفسنجان دزدها در چهار جعفر پسته ها را ازشون گرفتند و مجبور شان کردند پسته ها را برشته کنند. در سن ۱۲ سالگی پدرش را از دست داد و با کمک برادران بزرگترش تبدیل به فردی خودساخته شد. او همیشه بسیار سپاسگزار و شکرگزار بود و در بسیاری از مواقع با خدای خود صحبت می کرد. می گفت: “دیگر از خدا چه می خواهم خیلی ممنونش هستم “او می خواست همه ما شکرگزار باشیم و با تواضع رفتار کنیم. همیشه این شعر را میگفتند” چو آمد کوهی به موعی کشید” “چو برگشت زنجیرها بگساد”.
عکس از مژده عباسپور
انتهای پیام/