بیانیه هنرمندان رفسنجانی در حمایت از کودکان غزه و مردم فلسطین+عکس
هنرمندان رفسنجانی با انتشار بیانیه ای حمایت خود را از کودکان غزه و مردم فلسطین اعلام کردند.
به گزارش “خانه خشتی“، جمعی از هنرمندان رفسنجانی، در حمایت از کودکان غزه و مردم فلسطین بیانیه ای منتشر و امضا کردند. متن بیانیه به شرح زیر می باشد:
به نام خدایی که به نام زیتون سوگند خورد
سلام اهالی غزه
کودکان
نوزادان
مادران پا به زا
پدربزرگ ها
مادربزرگ ها
راستی هنوز درختان زیتونی که کاشته اید، سایه گستر هستند؟
می توان هنوز از آن ها زیتون چید برای سفره افطار؟
شنیده ایم چند روز است بر سرتان باران می بارد!
نمی دانیم اما چرا باران سیل نمی شود و شما را به نیل – این بانوی گیس آبی ما نمی رساند
نمی دانیم باران که ببارد، چرا خانه های تان ویران می شود؟
باران که ببارد، ودکان تکه تکه نمی شوند؛ می شوند؟
باران که سینه نمی دَرَد؛ می دَرَد سینه ها را؟
باران که جمجمه متلاشی نمی کند؛ متلاشی می کند جمجمه ها را؟
باران که ببارد، سیل می شود …
سیلی که در غزه به راه افتاده است چرا خون است؟
باران که ببارد، رعد و برق می شود، ابرها به هم می سایند، صدا مهیب می شود، اما ویران نمی کند؛ می کند؟
باران که ببارد ریشه های زیتون جانی دوباره می گیرند
باران که ببارد زمین خشک سبز می شود
بارانی که الان بر سرتان می بارد، چرا درختان زیتون را می سوزاند؟
بارانی که می بارد چرا زمین را وحشیانه با هر چه که در آن و بر آن است، ویران می کند؟
باران که ببارد، هواشناسی یک روز قبل اعلام می کند هوا بارانی ست
باران غزه اما چرا بی امان و ناگهان می بارد؟
باران که ببارد، امن می دهد به کودک عروسکش را با خود به زیر چتر ببرد
این چه بارانی ست که عروسک، چتر کودک می شود به گاه باران تنیده با او در گور؟
گربه ای دیدم میان آوار غزه می گشت
به تکه های تن که می رسید، جیغ می کشید، مویه می کرد
لب نمی زد به تکه تکه های گوشت
گربه وفا دارد …
می داند این تکه های تن، تکه های تن کودکان غزه است
گربه می دانست این تن های تکه تکه شده از آنِ کودکانی ست که غذای نداشته شان را پیشکش می کردند برای او به وقت باریدن باران
بانوی غزه/ فلسطین
بارانی که بر سرت می بارد، اگر امانت داد و توانستی بچه ات را کول کنی و با خود ببری، کاعذ و قلم یادت نرود
بنویس بانو
باران امان داد بگریزم
ما خانه نبودیم که خانه ویران شد
بنویس بانو
تا مرد خانه سر به جنون نزند به گاه دیدن آوارگی خانه و بپندارد محبوبه اش و پاره تنش در زیر آوار مانده اند
راستی پرسیدی کاغذ را کجا بگذارم تا مَردَم ببیند؟
خانه ای نیست که سینه دیوارش بگذارم کاغذ را
بنویس بانو
می توانی کاغذ را به باد بسپاری
می توانی مثل روزگار قدیم کاغذ را به منقار پرنده ای بسپاری
بانوی غزه/ فلسطین
شنیده ایم آن سوی تو
همسایه ات – همان همسایه ای که از سال ۱۹۴۸ به خانه ات آمد و تو آب و غذایش دادی،
همان همسایه ات که در سال ۱۹۴۸ به گریه و زاری افتاد که ما را در کوره های هیتلر سوزانده اند
همان همسایه ای که گفته بود: این خانه تو
فلسطین – سرزمین انبیاست
همان همسایه تو
گفته بود: فلسطین سرزمین وحی است
همان همسایه تو
گفته بود: فلسطین اولین قبله گاه مسلمانان است
همان همسایه تو
گفته بود: مگر نه اینکه مسلمانان شُهره به مهمان نوازی اند؟
همن همسایه تو گفته بود: مگر نه اینکه هر مسافر ره گم کرده ای اگر سر از خانه مسلمانیدر بیاورد، تا سه روز اطعامش می کنند؟
همان همسایه تو گفته بود: مگر نه اینکه تا سه روز جایش می دهند بی آن که چیزی بپرسند از او؟
بانوی غزه/ فلسطین
تو گفته بودی: آری چنینم من
بانوی غزه/ فلسطین
تو گفته بودی: نمی توانم چنین نباشم من
بانوی غزه/ فلسطین
شنیده ام آن همسایه ۱۹۴۸ آن سو تر مثل یک نمایشنامه، تکه تکه شدن تو را به تماشا نشسته است…
تو از ۱۹۴۶ که این مهمان ناخوانده را اطعام کردی
تو را در خاک و با خاک و در زندان و در تبعید و شکنجه و آوار و آوارگی رها کرده است_ تا به کنون_ تا به این لحظه…
بانوی غزه/ فلسطین
شاعران تو در زندان شعر سرودند
کلمات شاعران تو ، گلوله شد نشست بر سینه همسایه بی وفای تو
فرزندان تو درس را رها کردند، اسلحه به دست گرفتند
فرزندان تو می دانستند در سرزمینی که ندارند، درس به چه می آید؟
بانوی غزه/ فلسطین
همان همسایه تو امروز صاحبان فراوانی یافته است
همانانی که همسایه تو را از خاک شان راندند، اکنون مدافع همسایه تو شده اند
و بر سر تو و کودکانت که آن همسایه را پناه دادی، باران گلوله می ریزند
دشمنان دیروز همسایه ات، امروز برای او گنبد آهنی می سازند و او را در تکه تکه کردن تو یاری می دهند
بانوی غزه/ فلسطین
ما این سو مانده ایم با دوربین هایی در دست
ما این سو مانده ایم با قلم هایی برآمده
ما این سو مانده ایم حیران
چه باید کرد؟
برای آمدن کنار پیکرت از چه راهی باید آمد؟
تمام راه ها را همسایه بی چشم و روی تو به روی ما که مهمان تو هستیم بسته است
بانوی غزه/ فلسطین
ما اندیشیدیم حالا که بر سرت باران گلوله می بارد
حالا که سیل خون پیکر کودکان تو را غرق خود کرده است
می توانیم با خون خود، زندگی را باری دیگر به کودکان تو باز گردانیم …
انجمن سینمای جوانان ایران