به گزارش “خانه خشتی”، مدتی قبل به سراغ عکاس باشی رفسنجانی رفتیم، خیلی سرش شلوغ بود، چند سالی را پایتخت نشین بوده و از بازگشت او به زادگاهش چند ماهی می گذرد، پشت میز نشینی او را از علاقه اش دور کرده، اوی الان مسئول امور هنری و سینمای و سمعی بصری ارشاد رفسنجان است .عکاس باشی رفسنجانی الان فقط یک دوربین کوچیک دارد بدون تجهیزات حرفه ای ؛ دیدار شیرین عکاس باشی با مدیر سایت خانه خشتی، سرآغاز ماجرا بود، دیداری که خاطره های زیادی از این دو دوست و همکلاسی قدیمی را برای آن ها زنده کرد:
عکاس باشی گفت و گوی امروز ما، سید محسن سجادی است …
دوستانم شانس آوردند من همکلاسشان شدم
گرافیک هنرستان هنرهای تجسمی کرمان قبول شدم، اما به دلیل یک سری عوامل بیرونی و واهمه زندگی در کرمان و مشکلات تابعه آن، به کرمان نرفتم و در هنرستان امام رضا (ع) در رشته مکانیک مشغول به تحصیل شدم و به دنبال علاقه دومم رفتم ،با خنده :دوستانم شانس آوردند که من در رفسنجان ماندم و همکلاسشان شدم.
قبل از اینکه عکاس باشی باشم، نقاش باشی بودم
همیشه به نقاشی علاقه داشتم، پیش دانشگاهی در جابر بن حیان، هنر خواندم و بعد وارد دانشگاه شدم و لیسانس عکاسی گرفتم. هنگامی که هنرستان بودم، خوشنویسی و عکاسی جزو دروس اختیاری ما بودند و من باید از میان این دو یکی را انتخاب می کردم که به دلیل علاقه به عکاسی، آن را انتخاب کردم؛ اگر در کنار این دو نقاشی هم بود، حتماً نقاشی را می زدم.
در مدرسه نقاشی همکلاسی هایم را می کشیدم ولی هنوز یاد نگرفته بودم چگونه از آن ها درآمد کسب کنم، برخلاف الان که در مدارس این اتفاق رخ می دهد.
اولین عکاسی من در کوچه اتفاق افتاد/ دوربین پدرم آسیب دید
پدرم یک دوربین قدیمی با لنز فانوسی داشت که با آن عکاسی می کرد و معمولاً دوربینش را در داشبورد ماشین می گذاشت، یک روز بدون اجازه او دوربین را از ماشین برداشتم و از بچه های همسایه عکس گرفتم؛ اما هنگام جا دادن دوربین در لنز به مشکل برخوردم و دوربین آسیب دید؛ اولین عکسی که گرفتم و خیلی هم خوب از آب در نیامد، همین عکس ها بود؛ بعد از این اتفاق به کمک پدرم کار با دوربین را آموختم و از دوران راهنمایی عکاسی را به صورت مبتدی آغاز کردم.
افراد زیادی در جهت دهی عکاسی من سهم داشتند
آغاز عکاسی کلاسیک را از دوره هنرستان آغاز کردم؛ معلمم آقای رضا علی حسینی در نوع نگاه من تأثیر زیادی داشت و همیشه از نگاه متفاوت من تعریف می کرد.
در سال ۸۰-۷۹ جوایز عکاسی آمد و جایزه هم گرفتم و بعد از آن به دانشگاه رفتم و وارد خبرگزاری و روزنامه شدم، قبل از آن در هفته نامه رفسنجان هم کار کردم و مدتی عکس می گرفتم که راهنمایی های آقای احمد ریاحی در من بسیار مؤثر بود.
عکاسی از اسب، حوزه بعدی فعالیت من خواهد بود
در حوزه عکاسی پرتره و خبری کسب تجربه کرده ام و الان هم به دنبال پیشنهادات مختلف، به فکر شروع عکاسی از اسب هستم که خوشبختانه در رفسنجان هم پتانسیل آن وجود دارد و نزدیک به ۴۰۰ اسب اصیل داریم و همین امر باعث شد به دنبال شناسایی عکاسان این حوزه بروم و متوجه شدم در خارج از کشور طرفدارانی دارد.
عکاسی از شخص گاهی از شی سخت تر است
عکس دقت بیشتری می طلبد و نسبت به فیلم ماندگار تر است، زیرا افراد بسیاری به آن نگاه می کنند و در جامعه فراگیر تر است؛ از عکس روی کارت ملی بگیرید تا بیلبورد خیابان ها، همه نوع عکسی را می توان دید.
در جوامع پیشرفته عکس عنصر اصلی بسیاری از اتفاقات است و با اینکه امروزه شاهد سبک های هنری مدرن در بیلبوردهای هنری هستیم، اما هنوز عکس جایگاه خودش را دارد.
در عکاسی دید بسیار مهم است، پس از آن کسب تجربه و افزایش سواد قرار می گیرد؛ هنر عکاسی به گونه ای است که کاربردهای متفاوتی دارد، از کوچک ترین جزء خانه شروع می شود و تا بزرگ ترین اشیا ادامه دارد.
از کارت ملی تا بیلبورد تبلیغاتی خیابان ها
عکس دقت بیشتری می طلبد و نسبت به فیلم ماندگار تر است، زیرا افراد بسیاری به آن نگاه می کنند و در جامعه فراگیر تر است؛ از عکس روی کارت ملی بگیرید تا بیلبورد خیابان ها، همه نوع عکسی را می توان دید.
در جوامع پیشرفته عکس عنصر اصلی بسیاری از اتفاقات است و با اینکه امروزه شاهد سبک های هنری مدرن در بیلبوردهای هنری هستیم، اما هنوز عکس جایگاه خودش را دارد.
در عکاسی دید بسیار مهم است، پس از آن کسب تجربه و افزایش سواد قرار می گیرد؛ هنر عکاسی به گونه ای است که کاربردهای متفاوتی دارد، از کوچک ترین جزء خانه شروع می شود و تا بزرگ ترین اشیا ادامه دارد.
خاطره عکاسی از حضرت آقا و ژست های خوب مقام معظم رهبری
در خبرگزاری مهر که مشغول بودم، برای دیدار با مقام معظم رهبری دعوت شدم؛ آن زمان تعداد کمی به بیت رهبری می رفتند و تعداد خبرنگاران کم بود، چندین بار برای عکاسی به دیدار آقا رفته بودم و دوستانم همیشه به من می گفتند: «هر وقت تو به بیت رهبری میری، آقا ژست های خوب می گیره» البته تعداد عکس های با ژست خوب آقا هم کم نیست.
آن زمان فکر می کنم نخبگان و دانشجوان با آقا دیدار داشتند، زمان پایانی جلسه سپری می شد و آقایی مشغول صحبت کردن پشت تریبون بود و با هیجان داستان هایی از حوزه علمیه نقل می کرد، همه در حال جمع کردن وسایل خود بودند که حسی به من گفت الان یک اتفاق خوب می افتد، به راهنمایی که با ما آمده بود گفتم من می خواهم چند لحظه صبر کنم، نشستم و لنزم را آماده کردم، همان لحظه آقا دستشان رو بالا آوردند و من عکاسی کردم، همین عکس من به سرعت در خبرگزاری منتشر شد و تا مدت ها عکس تاپ خبرگزاری مهر بود، حتی پوستر شد و به عنوان هدیه نیز به افراد تقدیم می شد.
دیدارهای رهبری بسیار صمیمی است
همیشه اطراف شخصیت های بزرگ جو سنگینی وجود دارد و استرسی بر فضا حاکم است، در حالی که در دیدار رهبری خیلی فضا صمیمی است و با وجود مسائل امنیتی بسیار راحت بود.
وقتی به آن زمان فکر می کنم، لذتش هنوز برایم دوست داشتنی است و پس از سال ها باقی مانده است.
سید حسن نصرالله نیامد، پسر خاله اش را فرستادند
حتی در سفر به لبنان نیز یک بار به دلیل مسایل امنیتی سید حسن نصرالله نیامده بود و پسر خاله وی که بسیار هم به او شبیه است برای سخنرانی حاضر شد و علت نیامدن وی را مسائل امنیتی عنوان کرد؛ این در حالی بود که در یکی از سفرهای ریاست جمهوری دوره دکتر احمدی نژاد، وقتی سید حسن نصرالله بیرون آمد، بدون هیچ نگرانی با ما خوش و بش کرد و فضایی صمیمی ایجاد شد.
نقش محافظ احمدی نژاد را بازی کردم
در یکی از سفرهای احمدی نژاد به قم، به دلیل انبوه جمعیت، محافظین از او فاصله گرفتند و من به دلیل موقعیتی که در پشت رییس جمهور سابق داشتم، توانستم از وی محافظت کنم.
گاهی شرایط ملی می شود و از حالت شخصی بیرون می آید، در سفر قم نقش محافظ رییس جمهور را بازی کردم.
از انصرافم به سفر افغانستان پشیمان شدم
در سفرهای خارج از کشور سعی می کردم فقط یک بار انتخاب شوم و اگر دو بار انتخاب می شدم، جایم را به فرد دیگری می دادم، اما در سفر دومم به افغانستان وقتی انتخاب شدم، انصراف دادم، چون قبلا رفته بودم، اما وقتی متوجه شدم سفر هوایی بوده و بازدید از پروژه ها و ترددها به دلیل مسائل امنیتی با هلی کوپتر بوده، خیلی ناراحت شدم؛ چرا که عکاسی هوایی از تخصص های من می باشد.
در ریاض از هواپیما جا ماندیم
در سفر به ریاض و اجلاس اپک من و همکارم از پرواز جا ماندیم و به تیم نرسیدیم، از طرفی هیچ پولی نداشتیم و مجبور شدیم به سفارت ایران رفته و مقداری دلار بگیریم، دوستم پیشنهاد داد حالا که ویزا داریم و دوران حج تمتع است، به مکه برویم و عکاسی کنیم، من به دلیل اینکه خیلی مقید بودم که ممکن است با رفتن ما مشکلاتی ایجاد شود و گمان شود که شاید می خواستیم از این سفر سوء برداشت کنیم، قبول نکردم؛ در حالی که پس از بازگشت با وجود این همه نگرانی، همه حرف و حدیث ها را شنیدیم و دوستم همچنان مرا مقصر می داند که کاش رفته بودیم و این حرف ها را هم می شنیدیم.
عکسم را بدون اجازه منتشر کردند، شاکی شدم، برای اولین و آخرین بار
کپی پیست زیاد دیدم و افرادی که از عکس هایم کپی کرده اند را به خدا سپرده ام ولی تاکنون ندیده ام فردی از عکس من به نام خودش استفاده کند، معمولا دیده شده که از عکس ها استفاده می شود ولی با اسم دیگری ندیده ام.
یک بار عکسم صفحه اول کیهان بدون اسم چاپ شده بود، کلی پیگیری کردم و شاکی شدم به طوری که یک ماه مدام پیگیری می کردم تا تکلیف پدیداوردنده عکس و رسانه اش مشخص شود اما به نتیجه نرسیدم.
موفق به دریافت جایزه از دست مقام معظم رهبری نشدم
در یکی از سال ها مسابقه ای از طرف نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران برگزار شد، من عکسی با مضمون شهدا فرستادم که در آن تابوت شهیدی بر روی دست مردم در هاله ای نور قرار گرفته بود و انعکاس بلورهای گلاب در هوا آن را به وجود آورده بود، پس از ارسال عکسم، نتایج اعلام و من برنده شدم اما اصلا خبر نداشتم، آن زمان سعید حدادیان مسئول مسابقه بود و پس از اینکه با پیگیری های فراوان مرا پیدا نکرده بود، از طریق یک رفسنجانی جایزه را به دست من رساندند، این جایزه توسط شخص مقام معظم رهبری به برندگان اهدا شده بود و من همیشه غبطه می خورم که چرا پیدا نشده بودم تا شخصاً جایزه را از ایشان دریافت کنم.
گلابگیری قمصر پای مرا به خبرگزاری مهر باز کرد
توسط یکی از آشنایانم به خبرگزاری مهر معرفی شدم، اما نامه را از من قبول نکردند و قرار بر این شد نمونه کار بیاور به پیشنهاد انها به قمصر کاشان رفتم و از مراسم گلابگیری عکاسی کردم، این پروژه ۳ روز و ۲ شب طول کشید، شب را پای باغ گل سر کردم تا چیدن گل ها را در صبح زود از دست ندهم، شب دیگری هم پای نیچه سر شد، وقتی به تهران بازگشتم و جریان را تعریف کردم و عکس هایم را دیدند، با حضورم در مهر موافقت کردند.
به خاطر دغدغه هایم به رفسنجان برگشتم
من به رفسنجان آمدم تا پروژه هایی را طراحی کنم، و برای توسعه فضای عکاسی شهر و چاپ کتاب و آموزش عکاسی و کمک به هنرمندان فعالیت کنم؛ اما اینجا مدینه فاضله ای که فکر می کردم نیست،و خیلی وقتها خیلی چیزها با هم جور در نمی آید.از مسئولین می خواهم که به تحصیل کرده های هر رشته اهمیت بدهند تا به شهر خودشان بازگردند.
همیشه گفته ام که اگر فردی از آدم های شهرم با هر گرایشی در جایگاهی قرار گیرد، و به کمک من نیاز باشد، حتماً حضور می یابم.
در یک شب زمستانی با خانه خشتی آشنا شدم/ خانه خشتی باید جهانی شود
یک شب پیامکی دریافت کردم که در آن آدرس سایتی از رفسنجان بود، وارد شدم، وقتی دیدم بخش عکس هم دارد، اول به سراغ عکس ها رفتم، به آدرس ایمیل پیام زدم و ارتباط کوچکی بین ما برقرار شد.
سایت خوبی دارید، تا قبل از راه اندازی خانه خشتی هیچ ارتباطی بین رفسنجان و خارج آن نبود و رفسنجان فقط به روزنامه ها محدود بود؛ نگاه شما نباید به شهرستان و استان و کشور باشد، باید به خارج مرزها برید، به جایی برسید که اگر یک رفسنجانی ساکن خارج کشور صبح زود از خواب بیدار می شود، قبل از چک کردن ایمیلش، سایت خانه خشتی را باز کند.
فکر نمی کردم روح الله مدیر سایت «خانه خشتی» شود
با روح الله همکلاسی بودیم، در جریان های انتخاباتی آن زمان مشارکت داشتیم،من فقط نگاه عکاسانه خودم رو دشتم و یک رای که تا کنون هم مشخص نیست به کی دادم. فکر نمی کردم روح الله از عهده این کار بر اید و مدیر سایت خانه خشتی شود،با روحیاتش خیلی سازگار نبود اما بسیاری از آدم های تأثیرگذار یک روزی دغدغه ای داشته اند که نیاز به تخصص هم نبوده؛ گاهی شرایط، زندگی آدم را تغییر می دهد.
خانه خشتی دغدغه من است
رفت و آمدهای زیادی در خانه خشتی داشته ام، خانه حاج آقا علی، بزرگ ترین خانه خشتی جهان عِرق است، درجه ارجحیتش بالاست، اولین بار هنگام تعزیه قاسم آباد به این عمارت رفتم، بعد از آن به عکاسی در این فضا علاقمند شدم؛ وقتی تهران بودم، از میراث فرهنگی با من تماس گرفتند و خواستندبرای عکاسی بیایم، دغدغه آقای باقری که مسئول آنجا بود، در من تأثیر گذاشت و بدون هیچ چشمداشتی آمدم.
رک و راست، «من نمی تونم از عکاسی جدا شم»
من در سال ۹۱، ۱۱۳ سفر هوایی داشتم و حدود ۲۲۶ روز خانه نبودم، این فقط مال همان سال است که آمارش را در آوردم. تصمیم گرفتم مدتی از عکاسی دور باشم و خستگی عکاسی خبری مرا آشفته کرده بود ، اما با وجود این ها چند روز پیش که به آرشیوم نگاه کردم، ته دلم گفت «من نمی تونم از عکاسی جدا شم، عکاسی علاقه منه».
گفتگو و تنظیم: بهناز شریفی