به گزارش “خانه خشتی” به نقل از راه دانا ، یک عکس طی این دو سه روز گذشته حال ما را جا آورد، حسابی آمدیم سر کیف، اصلا خستگی کهنه ماسیده در عضلاتمان در رفت و دوباره کوک شدیم. این مرد نانواست، مثل همه نانواها که نان لواش ماشینی میپزند، ولی او یک فرق اساسی با دیگران دارد که از مغز و قلبش آب میخورد.
او روی یک تکه کاغذ با قلمی درشت نوشته: «قابل توجه همشهریان محترم، تا اتمام آرد سهمیه قبلی، نان به قیمت ۱۵۰ تومان عرضه می شود.»
او نوشته ۱۵۰ تومان، ننوشته ۲۲۵ تومان، او نوشته تا زمان اتمام آردهای قدیمی نه به قیمت آردهای جدید که گران تر است.
او اینها را عیان نوشته، اما چیزی که پنهانی نوشته دلچسب تر از این است.
او نوشته همشهریان محترم بدانید و آگاه باشید که من حتی کاری ندارم که دولت رسما نان را گران کرده چون من قانون خودم را دارم و به سبک خودم زندگی می کنم.
نان این نانوا باید خوردنی باشد، یک لواش خوشمزه که بوی انصاف می دهد. این خمیر زیر دست کسی بوده که از قوت غالب مردم قصد کسب ثروت ندارد و به این یقین رسیده که «گیرم که خلق را به فریبت فریفتی / در محضر عدل الهی چه می کنی.»
این نانوا جذاب است چون آدم های مثل او کم اند، آن قدر کم که باید چراغ به دست گرفت و برای پیدا کردنشان در کوی و برزن دوره افتاد.
او مرا یاد برخی راننده ها می اندازد که وقتی هنوز نان گران نشده بود و فقط زمزمه اش به گوش می رسید، کرایه را بالا بردند و بعد هم که نان گران شد دوباره روی کرایه ها گذاشتند و در جواب اعتراض ها هم گفتند مگر نمی بینی نان گران شده.
کجایی انصاف، کجایی مشتی گری، کجایی ای نان حلال که دلمان سخت برایت تنگ است. ما در فراغ انصاف آه می کشیم چون آدم های باانصاف به قدری کم شده اند که اگر پیدایشان کنیم باید روی دو چشم بگذاریمشان.
آدم های باانصاف که هنوز در زندگی پرشتاب و مادی امروز به نان حلال اعتقاد دارند نه این که مثل ما خرج نداشته باشند و معیشت شان لنگ پول نباشد، نه، اینها همه مثل ما هستند با این فرق که دنیایشان نه در پول که در رضایت خدا و خلقش و رو سفیدی در محضر وجدان خلاصه می شود.
انتهای پیام/