به گزارش “خانه خشتی“، او را شاعر، داستان نویس، طنز نویس، نمایشنامه نویس، بازیگر، منتقد، صاحب نظر، آسیب شناس نشریات، مجری و… میدانند و می خوانند.
اما در وبلاگش، تنها خودش را »ع. اکبر خدادادی همین!« معرفی کرده بود.
آیا این عناوین جزئی از او بودند یا فقط آنها را یدک میکشید؟!
اصلاً چگونه میشود فردی در سن و سال او بتواند تمام این عناوین را از آن خود کند؟!
آیا او » همین!« را از روی فروتنی و بی ادعایی گفته است یا حقیقتاً چیزی بیشتر همین نیست!؟
این سوالات مرا برآن داشت تا او را به گفتگو دعوت کنم.
با یک تأخیر ۳۰ دقیقه ای ورود کرد؛ به او گفتم کسی که کار نشریه می کند باید وقت شناس تر از این باشد به طنز پاسخ داد: ما مردمی هستیم با میلیون ها سال تمدن و نیم ساعت تأخیر!
جواب قانع کننده ای بود چون سئوالاتم زیاد بود بی وفقه به سراغ آن ها رفتم.
اولین سئوالم (طبق روال تمام مصاحبه ها)، آقای خدادای شما براستی که هستید؟ من اکبر خدادادی متولد سال ۱۳۵۹ در رفسنجان هستم لیسانس علوم تربیتی دارم و کارشناسی ارشد روانشناسی میخوانم و در حال حاضر معلم ابتدائی هستم.
به او گفتم یعنی تمام این عناویندروغین هستند (شعری نگفته اید، مطلبی ننوشتهاید)!؟ با طُمأنینه جواب داد این ها لطف دوستان بوده به من؛ و الا من فقط از سر علاقه، دستی به قلم برده ام و یا در محفل های ادبی و دوستانه نظرات شخصیم را راجع به موضوع مربوطه گفته ام… تا زمانی که محمد شریفی ها و سید علی میر افضلی ها در این شهر هستند، من هرگز خودم را شاعر و نویسنده نمی دانم.
شکسته نفسی می کنید؟ خیر، شاید در یک تعریفی من همه ی این ها باشم اما مطمئناً این همه نیستم.
اجازه بدهید مسیر مصاحبه را عوض کنیم و سئوالات را به سمت کارهایی که انجام داده اید ببریم.
سلول هایم انفرادی است؛ واکنش به جریانات ادبی زمانه ام
چرا نام کتاب شعرتان را »سلول هایم انفرادی است« گذاشتهاید؟ بیشتر عناوین کتاب ها با درون مایه ی آن ها یکی است، در مورد کتاب شما هم همین موضوع صدق می کند؟ بله از یکی از شعرهایم گرفته شده و تأکید به تنهایی دارد؛ به لحاظ تیتری هم تأثیر برانگیز و اغنایی بود، در ضمن این کتاب زبان ورزی من در دوره ای از زندگی ام بوده و بیشتر از آن که اندیشه های من باشد، واکنش من نسبت به جریانات ادبی زمانهام بوده است.
آیا این درست است که شعرهایتان اعتراضی است؟ خیر، شعر اعتراضی شعر کسانی ست مثل سیاوش کسرایی؛ شعرهای اواخر من که اعتراضی تصور شده اند؛ شعرهایم از کتاب چرند و پرنده هستند که همگی به سبک فرانو ( کوتاه سروده های طنز) سروده شده اند.
طنز ایجاد چند صدایی می کند
چرا طنز؟ طنز ایجاد چند صدایی می کند، می توانیم با هم بخندیم، طنز در زیر متن های محیط مان مؤثر و عمیق است و همچنین در طنز نقد اجتماعی وجود دارد.
پیش فرض ها دشمن آگاهی اند
آیا در شعر » از شعر بدم می آید/حافظ خطابم می کنند/از داستان بی زارم مرا هدایت صدا می زنند/ از نقاشی حالم بهم می خورد/ به من می گویند ونگوک/ پستچی همیشه نامه هاش را اشتباه می آورد/ در همسایگی ما دارالمجانین است« اعتراض تان به عناوینی که بهتان نسبت داده اند نیست؟ بله دقیقاً، من همیشه با پیش فرض ها مشکل داشته ام و خیلی از مشکلات جامعه را همین پیش فرض ها میدانم؛ در مورد من هم همین طور است اینها عناوین بزرگی هستند که فقط ایجاد مسئولیت میکنند و نمیگذارند خودت باشی؛ یادمه در جایی از یک نویسنده معتبر کشوری خواستم مرا پندی دهد و او صریحاً گفت: من کجا داعیه معلمی داشته ام!
حقیقت همین است که متأسفانه خیلی از ماها آن چه را که به دیگران نسبت می دهیم برای خودشان هم غریب است.
کمی از آثار چاپ شدیتان بگویید؟ کارهای آینده ؟ جوایزی که دریافت کرده اید؟ من در زمینه شعر همان کتاب »سلولهایم انفرادی است« را چاپ کرده ام و کتاب »چرند و پرنده« را هم در دست چاپ دارم؛ البته در این بین شعرهایم در نشریات و کتابهای گزیده آثار شاعران کرمان نیز چاپ شده است؛ جوایزی هم ازجشنواره های مختلف از جمله خارستان، رضوی، دفاع مقدس و…گرفته ام و سال ۸۸ هم شاعر سال جشنواره فجر شدم؛ داوری چند جشنواره شعر دانشجویی کشور را نیز در رزومه خود دارم.
قصه و پسته
آیا در زمینه داستان نویسی هم آثار چاپی دارید؟ کتابی در این زمینه چاپ نکرده ام اما در کتابهایی نظیر ”ابرهای خاک خورده“ (گزیده ی داستان نویسی استان) داستانم به نام ”مکث“ چاپ شده است. برگزیده ی جشنواره ی داستان ایرانیان و خارستان شدم. در حال حاضر مشغول جمع آوری مجموعه ای از داستان های برگزیده ی شهرستان رفسنجان به همراه دوست خوبم روح ا… ابوالهادی تحت عنوان قصه و پسته هستم.
کمی از نویسندگان شهرتان بگویید؟ رفسنجان در زمینه ی داستان نویسی رزومه ی خوبی دارد که بهترین آن ها آقای محمد شریفی ست – بی شک او را صادق ترین صدای فرهنگی صد سال اخیر ادبیات استان می دانم البته بعد از هوشنگ مرادی کرمانی – البته آقای سید علی میرافضلی و حمید نیک نفس نیز از بهترین های دیگر هستند.
وظیفه ی یک نویسنده فقط قصه گویی نیست، بلکه باید سعی کند نظر مخاطب را به مسئله ی مورد نظر خود نیز جلب کند؛ آیا این مهم در آثار شما هم دیده میشود؟ من ناصح نیستم اما قطعاً آدم بی نظر نداریم و نظرم را در شعر و نوشته هایم آوردهام؛
بیشتر نویسندگان آنچه را در داستانشان به تصویر کشیده اند، همان فضای بومی شهرشان و کودکی و نوجوانی خودشان است، در داستان های شما نیز اینگونه است؟ طبیعتاً من هم دردهایی دارم که راجع بهشان نوشته ام ولی تأکید اکید دارم بر فرهنگ موجود بومی خودم، من معتقدم اگر داستان های سرزمین خودم را بنویسم به مراتب زیبا تر از نوشتن درباره ی فرهنگ و آداب سنن جای دیگر است که نمی شناسم. یکی از دلایلی که با نشریه ی استقامت در کرمان کار می کنم همین است که به فرهنگ و هنر نگاه بومی دارد.
خودم را منتقد نمی دانم، فقط نظرم را میگویم
چطور شد منتقد شدید؟ نقد تخصص می خواهد تا بتوان نظرات کارشناسانه داد؛ آیا نقدهایتان کارشناسانه است؟ درست است که برخی از نظراتم در نشریات (استقامت، جام جم و…) چاپ شده اما اساساً من منتقد نیستم و فقط در محافل دوستانه ی ادبی نقد شفاهی کرده ام و نظرم را درباره ی آن موضوع یا اثر گفته ام؛ شاید کسانی با این نظر من موافق نباشند اما من برای نقد شفاهی اعتبار قائل هستم.
نقد، گفتن نقاط قوت و ضعف یک اثر است که در نهایت به بهتر شدن آن کمک می کند و به قولی به آن اثر اعتبار می بخشد. ولی متأسفانه در کشورمان بیشتر نقد را با انتقاد اشتباه می گیرند و فقط سعی می کنند یک اثر را بکوبد تا خود را مطرح کنند و بالا ببرد؛
چقدر با این تعریف موافقید؟ آیا نقد و انتقاد از نظرشما تفاوت دارد؟
بله نقد در یک تعریف همین است که گفتید اکثر نقدها در ایران یا آیین دوست یابی ست (خودنمایی و دگر نمایی) و یا گفتن عقدههای شخصی، کسانی هستند که فکر می کنند جلوی یک آیینه ی محدب ایستاده اند و باید حرفی بزنند و کاری بکنند.
آیا تاکنون نقدهایتان مغرضانه بوده است؟ من همیشه سعی کرده ام بی طرفانه صحبت کنم و نظراتم پایبند به اخلاقیات باشد من اساساً با نقد اشخاص مخالفم و معتقدم فقط می توانیم راجع به اثری که خلق کرده اند صحبت کنم؛ باید بگویم کسانی که نقد از شخص می کنند اکثراً آموزش ندیده اند و فرق بین شجاعت و گستاخی را نمی دانند؛ هر جا که خواسته اند بگویند شجاع هستند، شروع به گستاخی کردهاند.
چقدر نقدپذیر هستید؟ همیشه سعی کرده ام نقد را بپذیرم زیرا باعث پیشرفت انسان می شود و همواره برای بالا بردن روحیه ی نقد پذیری تلاش کرده ام، حتی بخاطر این مهم به سراغ طنز رفته ام زیرا در طنز می توانید با دیگران از عیب ها و کم کاریهایشان بگویید و با آن ها بخندید. (طنز! نه فکاهی، هجو، مسخره گی و لودگی…!)
چند طنز پرداز موفق در رفسنجان را می شناسید؟ سیدعلی میرافضلی، مهدی جهان بخش، محسن حسن شاهی…
چرا نمایشنامه نویسی و بازیگری تئاتر را دیگر انجام نمی دهید (که قبلاً آنها را تجربه کرده بودید)؟ من وقت محدودی دارم و باید انتخاب کنم فعلاً ترجیح می دهم بخوانم و بنویسم و کتابم را تمام کنم.
اشتباهات نشریات رفسنجان بدیهی است
کمی درباره ی آسیب شناسی بگویید در مورد نشریات شهرتان؟ آسیب شناسی نشریات کاری ست که تخصص می خواهد. آیا شما در این زمینه تخصص و دانش کافی دارید؟ برای اینکه بخواهید نشریات رفسنجان را نقد کنید نیاز به تجربه و تخصص ندارید، با یک نگاه اجمالی براحتی می توانید متوجه ضعف آنها بشوید؛ اشتباهات آن ها کاملاً بدیهی است. نشریاتی که تا گردن در تبلیغات است و فقط پر شده از دو خبر بی ربط به هم؛ متأسفانه بارها به عناوین مختلف در محافل این مهم را بازگو کرده ام اما آن ها از وضع فعلی خود راضی هستند و اکثر آنها بدنبال سود ناشی از تبلیغات هستند.
از فعالیت هایتان در نشریات بگویید؟ دربرخی از نشریات کرمان(استقامت و کرمان امروز) کار کرده ام، سردبیر نشریه ی داخلی مشق بودم و افتخار می کنم که درنشریات رفسنجان کار نکردهام؛البته نه به این معنا که خودم را بالاتر از سطح آنها میدانم بلکه بخاطر دلایلی که ذکر شد.
ناخواسته مجری شدم
چطور شد که مجری شدید؟ به من پیشنهاد اجرا شد و من پذیرفتم باید بگویم کاملاً ناخواسته مجری شدم.
چه می بایست می شدم و نشدم، حسرت زندگی من
یعنی شما خود را در هر کاری توانا می دانید دیگر چه تواناییهایی در خود می بینید که هنوز انجام نداده اید؟ این که چه می بایست می شدم و نشدم حسرت زندگی من بوده و هست، شاید در داستان، شعر، طنز و… فقط بدنبال خودم میگشتم؛ من در هر عرصه ای که بتوانم خودم را جستجو کنم وارد می شوم.
فرهنگ گفتگو را یاد نگرفته ایم
سخن پایانی ای دارید؟ بله دو نکته میخواهم در پایان متذکر شوم اول اینکه خوشحالم که امروز بین من و شما چیزی به اسم گفتگو شکل گرفت چون متأسفانه برخی از ما اصلاً فرهنگ گفتگو نداریم؛ هم گفتن و هم شنیدن در گفتگو لحاظ نمی شود، گاهی شنونده ی مزخرفی می شویم و هر مهملاتی را گوش می دهیم، گاهی هم گوینده ی افراطی…خوب است که این را یاد بگیریم.
تهران مرکز فرهنگی نیست، فرهنگ بومیتان را حفظ کنید
دوم اینکه متأسفانه در رفسنجان ادعاهای بی پایه و اساس زیاد است؛ نمی دانم چرا اکثر آنها که در رفسنجان، استان یا کشور موفق می شوند، سعی می کنند خود واقعیشان را پنهان کنند؛ فرهنگ بومیشان برایشان اهمیت ندارند و میخواهند بگویند من اگر بزرگ هستم و موفق، به این خاطر است که در تهران بوده ام و آنجا آموزش دیده ام؛ شاید تهران مرکز رسانه ای و سیاسی یک کشور باشد اما مطمئناً مرکز فرهنگی نیست.
تهران مرکز فرهنگی نیست؟! نه نیست، بگذارید مثالی روشن بزنم نیما یوشیج در یوش نشسته بود و توانست با شعرش جهانی را متحول کند، محمد شریفی در رفسنجان بود و توانست ادبیات داستانی کشور را تحت تأثیر قرار دهد؛ چرا سعی نمی کنیم خودمان باشیم؟
با تمام این تفاسیر باز هم خود را تنها اکبر خدادادی می دانید؟ جوابتان را با شعری از خودم تمام می کنم: «»ما دوستان گرمابه و گلستانیم/ در گلستان سعدی می خوانیم و در گرمابه آواز!/ با این همه شرمنده ام رفیق! من تنها در تابوت خودم خوابم میبرد«
گفتگو : بهناز حسینی نوه