یادداشت دریافتی
سر بی کلاه فرزندان بازنشستگان صنعت مس
آیا به خاطر دارید زمانی را که با هزاران وعده و وعید و با حداقل حقوق و مزایای ممکن پدرانمان را بازنشسته کردید و قول دادید حداقل یکی از فرزندشان را استخدام خواهید کرد؟
به گزارش “خانه خشتی“، یادداشتی که در ادامه می خوانید، توسط یکی از مخاطبان پایگاه اطلاع رسانی خانه خشتی جهت انتشار ارسال شده است:
همه ما فرزندان کسانی که عمرشان را در راه خدمت و راه اندازی صنعت مس ایران سپری کرده اند، شامل حال این ضرب المثل معروف کرمانی هستیم که “بیرونمون مردم رو کشته تومون خودمونو”.
در صحبت های روزانه که سوال از شغل پدر می شود هنگامی که در جواب می گوییم بازنشسته شرکت مس، مخاطب گفتگو با چشمانی از حدقه در آمده و لبخندی تلخ که در آن رگه های طعنه هویداست می گوید چطوری بچه پولدار ؟؟؟؟!!!!!
طعنه تلخی که عمق وجود هر کدام از ما را می سوزاند و سبب یادآوری خاطرات روزگار سخت گذشته می شود.
زمانی که پدرانمان با حداقل دستمزد و امکانات در روزهای اولیه شروع بکار مجتمع مس سرچشمه با جان فشانی و ایثار، از خود گذشتند تا در شرایط سال های اولیه انقلاب اسلامی و روزگار سخت جنگ تحمیلی چرخ صنعت مس در حرکت باشد.
قصه پر غُصه بازنشستگان صنعت مس به ویژه کارکنان سال های اولیه که با حداقل حقوق مزایا عمری را صادقانه مشغول به خدمت بودند و شرایط بازنشستگی این عزیزان آن هم با بهانه وعده وعیدهای مختلف مثنوی هفتاد من کاغذ است که خود می طلبد صفحات بسیاری بر شرح آن نگاشت .
بواسطه اشتغال پدرم در شرکت مس و زندگی در شهر مس با بسیاری از فرزندان شاغلان در مجتمع دوست، هم کلاس و آشنا هستم؛ هر از گاهی یکی از این عزیزان را می بینم و بعد از احوالپرسی، اولین سوالی که از هم می پرسیم آن است که کجا مشغول به کاری؟ در اکثر مواقع جواب سوال آنقدر ملال آور است که شور شوق دیدار دوستان دوران کودکی را از میان می برد: “بیکارم رفیق “.
انگار دست تقدیر نه تنها گذشته بلکه آینده مشترکی را هم برای ما رقم زده؛ کودکی را در حالی سپری کردیم که همیشه حسرت حضور گرم پدر را داشتیم. پدری که یا شیفت بود یا اضافه کار و یا هنگام حضور در خانه از فرط خستگی نای حرف زدن نداشت و هر روز زودتر از همه مردم شهر به سر کار می رفت و دیرتر از همه به خانه باز می گشت، و امروز هم باز حسرت از آن ماست.
حسرت آنکه پدر پیر و فرتوت ما چرخ های صنعتی را به گردش در آورد که سختی و مشقتش از آن وی شد و بهره مندی و پاداشش از آن دیگران، پدری که امروز دستش از همه جا کوتاه است .
از همه مدیران گذشته و حال صنعت مس می پرسم سهم ما فرزندان خانواده مس از آن همه سختی و مرارت سال های گذشته چه بود؟
آیا به خاطر دارید زمانی را که با هزاران وعده و وعید و با حداقل حقوق و مزایایی ممکن پدرانمان را که دیگر یارای ماندن در کارخانه نداشتند را بازنشسته کردید و قول دادید حداقل یکی از فرزندشان را استخدام خواهید کرد؟
و این تنها دلخوشی پدرانمان در این سال ها بود و امروز که وقت وفای به عهد است، همه چیز را منکر هستید؛ می دانید به موی سپیدان صنعت مس چه می گذرد؟
سوال من تنها از مدیران امروز شرکت مس نیست بلکه همه دست اندکاران این سال ها می پرسم که:
کی و کجا اقدامی در جهت اشتغال فرزندان خانواده مس انجام داده اید؟
آیا شایسته تر از ما برای پر کردن جای پدران می توان پیدا کرد؟
چرا حتی آن دست از فرزندان بازنشستگان که درشرکتهای دست چندم زیر نظر مس مشغول به کار هستند از امنیت شغلی برخوردار نیستند و با آمدن و رفتن این مدیر یا آن سرپرست به هر بهانه ای تهدید به تعدیل می شوند و هیچ حمایتی از آنان انجام نمی شود؟
خون و گوشت ما آمیخته با نام و یاد صنعت مس است همه خاطرات دوران دور زندگی ما با این صنعت عجین شده و امروز انتظار به حق ما آن است که همانطور که در سال های سخت گذشته پدرانمان با فداکاری پشت صنعت مس را راست کردند، امروز صنعت مس از فرزندان آنان دستگیری کند.
من ا… توفیق
امضاء محفوظ