فعالیت های هسته ای صلح آمیز جمهوری اسلامی ایران در د هه ی اخیر به یکی از مهم ترین مسایل و دستورکارهای جهانی و منطقه ای تبدیل شده است. با وجود اینکه ایران همواره در سیاستهای اعلامی و اعمالی خود بیان داشته است که سلاح هسته ای در دکترین دفاعی آن جایگاهی ندارد، و از نظر ایدئولوژیک نیز بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران و هم رهبر معظم انقلاب در فتاوایی بر حرمت شرعی ساخت و استفاده از سلاح های کشتار جمعی و هسته ای تاکید کرده اند.
“خانه خشتی” غرب به رهبری آمریکا و رژیم صهیونیستی در راستای تکمیل پروژه ی ” ایران هراسی” خود، با به راه انداختن جنگ روانی و تبلیغاتی درصددند تا این برنامه ی صلح آمیز ایران را دارای اهداف نظامی جلوه دهند؛ به گونه ای که حتی کشورهای همسایه ایران نیز تحت تأثیر این تبلیغات قرار گرفته و از فعالیت هسته ای ایران ابراز نگرانی کرده اند.
بنا به شواهد و استنادات موجود، رژیم صهیونیستی با دارا بودن بیش از ۲۰۰ کلاهک هسته ای، تنها کشور خاورمیانه است که سلاح هستهای در اختیار دارد و همواره از عضویت در سازمان NPT خودداری نموده است. لذا اسراییل در راستای برقراری دکترین موزانه وحشت [۱] در منطقه، تلاش دارد فعالیتهای صلح آمیز هسته ای کشورهای منطقه از جمله ایران را نظامی جلوه دهد و آن را تهدیدی واقعی برای موجودیت خود و صلح و ثبات بین المللی معرفی کند.
با شروع فشارهای بین المللی در دهه اخیر به رهبری امریکا برای توقف فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی ایران، اسراییل نیز تلاشهای خود را علیه ایران متمرکز کرده تا مانع از دستیابی این کشور به سلاح هستهای شود. رهبران اسراییل حتی در یک اقدام هماهنگ تلاش کردهاند که روند همگرایی آمریکا و ایران را به نوعی تخریب کنند و برنامه هستهای ایران را خطری برای اسراییل، اروپا، آمریکا و جهان معرفی کنند.
اسراییل اعتقاد دارد که دادن امتیاز به ایران و همپیمانانش در شرایط کنونی، ایران را به سوی افراطیگری و بنیادگرایی بیشتری سوق خواهد داد. حتی «شیمون پرز» که بهطور سنتی در اردوگاه به اصطلاح “صلح” در اسراییل جای میگیرد، در همایش کمیته امور عمومی آمریکا- اسراییل «ایپک» [۲] در واشنگتن در سال ۲۰۰۹ از مسئله سلاح ایرانی و برنامه هستهای ایران نه فقط به عنوان خطری برای اسراییل، بلکه برای ایالاتمتحده آمریکا، اروپا و جهان یاد نمود.
سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که به راستی اگر رژیم پهلوی همچنان در ایران قدرت سیاسی را در دست داشت و برنامه هسته ای و غنی سازی اورانیوم و حتی تولید سلاح هستهای را در دستور کار خود قرار می داد؛ آیا موضع کشورهای غربی و اسراییل همچنان توقف فعالیت هسته ای ایران بود؟ چرا تا به حال اسراییل و امریکا هرگز به برنامههای هستهای دولتهای پاکستان و هند اعتراض نکرده اند؟
پاسخ این سوالات بسیار روشن است؛ پاکستان یک کشور اسلامی با اکثریت اهل سنت است و دولتهایی هم که در این کشور روی کارآمده اند، همگی محافظه کار و مطیع محض سیاستهای امریکا در منطقه بوده اند و حتی در مقاطع زمانی مختلف تواناییهای نظامی خود را در اختیار امریکا گذاشته است و از همه مهمتر اینکه پاکستان تا به حال هیچ ارتباط مستقیم و غیرمستقیمی با هیچیک از گروههای مقاومت مخالف با اسراییل برقرار نکرده است.
از اینرو به روشنی می توان دریافت که معمای اساسی در معادله ی هسته ای ایران، ارتباط استراتژیک ایران با محور مقاومت اسلامی در منطقه می باشد؛ در واقع تنها عاملی که موجب ایجاد معضل یا معمای امنیت [۳] در پرونده هسته ای ایران شده است، همین امر می باشد؛ در غیر اینصورت همانند دوران حکومت پهلوی، نه فقط شاهد این سروصداها و جاروجنجالهای تبلیغاتی نمیشدیم، بلکه ادامه فعالیت هسته ای ایران نیز مورد تشویق و حمایت غرب قرار میگرفت و با این استدلال که ایران هستهای متحد استراتژیک اسراییل هستهای خواهد بود، یک مساعی جمیله ی بین المللی در فرآیند دستیابی ایران به فناوری هسته ای صورت می گرفت.
اگر بخواهیم مولفه های دکترین امنیتی و نظامی اسراییل در منطقه خاورمیانه را برشماریم، به روشنی تضاد استراتژیک این کشور با برنامه ی هسته ای جمهوری اسلامی ایران نمایان خواهد شد. به عبارت دیگر راهبرد اسراییل در روند سیاسی و نظامی منطقه بر امور زیر استوار است:
۱) جلوگیری از برهم خوردن موازنه قدرت در منطقه و ظهور هرگونه قدرت منطقهای عربی و اسلامی؛ زیرا این قدرت ممکن است توازن راهبردی ایجاد کند و نسبت به اسراییل به برتری نظامی دست یابد و یا با آن برابر شود.
۲) قطع ارتباط نظامی، مالی و یا سیاسی میان جنبشهای مقاومت فلسطینی و یا عربی با قدرتهای منطقهای، به ویژه با جمهوری اسلامی ایران.
۳) خشکاندن ریشه های فرهنگ مقاومت، تضعیف جبهه مقاومت و مخدوش نمودن چهره مقاومت اسلامی از طریق محاصره، اتهامزنی و ایجاد اجماع جهانی علیه آن تحت لوای راهبرد مبارزه با تروریسم. [۴]
مولفه های فوق الذکر بیانگر این واقعیت اساسی می باشد که مشکل و معضل اصلی ایران، به هیچوجه در برنامه هستهایاش نیست؛ بلکه اولاً ترس و نگرانی غرب و اسراییل از روند رو به رشد نقش و جایگاه منطقه ای ایران، به عنوان نیروی برهم زننده ی توازن قوا در منطقه به ضرر اسراییل، و ثانیاً حمایت های مستقیم مالی، سیاسی، نظامی و … تهران از جبهه مقاومت در فلسطین و لبنان و برخی گروههای عراقی، است.
از سوی دیگر با توجه به حضور فعال و مستمر ایران در تهدیدات علیه اسراییل، مقامات اسراییل نگرانی اصلی خود را قرار دادن گروههایی نظیر حزب الله و حماس در سایه پوشش هسته ای ایران می دانند. اسراییل در این بازار داغ “مبارزه با تروریسم” ، به ویژه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ برای فریب افکار عمومی و دولتهای غربی؛ دائماً این خطر را گوشزد می کند که تصور کنید سازمانهای تروریستی زیر چتر هستهای ایران قرار گیرند، در اینصورت بیشک وضعیت خاورمیانه بسیار تغییر خواهد کرد یا اگر سازمانهای تروریستی زیر چتر هستهای قرار میگرفتند تصور میکنید وضعیت جنگهای گذشته ما چه صورتی مییافتند؟
توجه به این واقعیت مسلم و وجود تضاد استراتژیک بین دو کشور ایران و اسراییل و با استناد سخنرانی مقامات اسراییل در مجامع مختلف، جمهوری اسلامی ایران همواره از نظر خطرآفرینی، بزرگترین تهدید برای موجودیت اسراییل محسوب میشود. اسراییلی ها معتقدند ایران با حمایت از محور افراطگرایی و تروریسم در منطقه و خصوصاً “حزبالله” و “حماس” میتواند سناریوی وحشت را در منطقه طراحی و اجراء نماید؛ لذا اسراییل هرگز در برابر تهدید هستهای ایران سر خم فرود نخواهد کرد.
آنها در مورد مسئله هستهای ایران پا را فراتر گذاشته و با توسل به امپریالیسم رسانه ای و تاکتیکهای بزرگنمایی و اغراق، برنامه هستهای ایران را نه تنها تهدیدی برای اسراییل، بلکه برای همسایگان عرب و کل جهان خطرآفرین قلمداد می نمایند. “بنیامین نتانیاهو”، نخستوزیر وقت اسرائیل، بلافاصله پس از پیروزی در انتخابات، در سخنرانی خود در برابر کنست، با معرفی ایران به عنوان یک نظام بنیادگرای افراطی، که در صورت غفلت جامعه جهانی به سلاح هستهای دست خواهد یافت، این نظام را برای بشریت و اسرائیل بزرگترین خطر دانست و اجماع جهانی را برای مقابله با این تهدید فرا خواند. نتانیاهو تاکید کرد که اسرییل هرگز در برابر دولتهای سرکش و یاغی که موجودیت اسرائیل را تهدید میکنند، سر فرود نخواهد آورد.
وی تصریح کرد که برخلاف قرن گذشته، اسرائیل امروزه نه فقط ابزارهای دفاع از خود را در اختیار دارد، بلکه یاد گرفته که چگونه از خود حمایت کند. نتانیاهو حتی طی مبارزه انتخاباتیاش بهعنوان رهبر حزب “لیکود”، آنچه را که در درون داشت، مخفی نکرد، وی در یک سخنرانی در جمع هم حزبی های خود گفت: «به شما قول میدهم که اگر انتخاب شوم، هرگز به ایران اجازه داده نخواهد شد که به سلاح هستهای دست یابد و ما برای تحقق این هدف هر کاری که ضروری باشد را به انجام میرسانیم.»[۵]
وی در جای دیگر بیان داشت: « به نظر من ایران مرکز بنیاد گرایی و ترورریسم است و در حال حاضر خطرناکتر از نازیسم است، زیرا “هیتلر” بمب هستهای نداشت در حالیکه ایرانیها برای دستیابی به فنآوری تولید بمب هستهای تلاش میکنند.» نتانیاهو، دستیابی ایران به بمب هستهاى را نقطه عطفى در تاریخ بشریت ارزیابی می کند و معتقد است، بمب هستهاى مىتواند منزلت استراتژیک ایران را در منطقه ارتقاء دهد و توازن منطقه ای را به نفع ایران رقم زند. [۶]
با این تفاسیر، راهبرد اسراییل در قبال پرونده هسته ای ایران را به روشنی می توان فهمید. اسراییلی ها معتقدند که دیپلماسی، محدودیتهای دیپلماتیک، چانه زنی و مجازاتها و تحریمهای اقتصادی، هرگز به نتیجه نخواهند رسید و تنها راه باقیمانده برای متوقف ساختن برنامه هستهای ایران، قدرت سخت و استفاده از ابزار نظامی است. نتانیاهو میگوید: «فرصتهای پیروزی وارد آوردن ضربه به ایران به عامل وقت بستگی دارد و هرچه وارد آوردن ضربه به تأخیر افتد، احتمال موفقیتش کمتر میشود.
ضربهای که اسرائیل اکنون وارد خواهد کرد، خطر هستهای ایران را سه تا چهار سال به تأخیر میاندازد و طی این مدت اگر خوب بهرهبرداری شود، میتوان با دیپلماسی ایران را از برنامه جدید هستهای بازداشت.» اسراییلی ها به قدری در حمله خود به ایران جدی بودند، که در سال ۲۰۰۸ میلادی از ایالاتمتحده آمریکا درخواست ارسال بمبهای ویژهای را کرده بودند که قابلیت نابود سازی تأسیسات زیرزمینی را داشته باشد.
البته دولت “جورج بوش” با این درخواست مخالفت نمود و برای آرام ساختن اسرائیل، از طرحریزی عملیات خرابکاری گسترده ی خود در برنامه هسته ای ایران در آغاز سال ۲۰۰۸ میلادی پرده برداشت. در استفاده از راهبرد نظامی، اسراییلی ها میان ضربهای که “مناخیم بگین” به نیروگاههای “اوزیراک” عراق در سال ۱۹۸۱ وارد آورد و خللی که در فرآیند دستیابی عراق به سلاح هسته ای بهوجود آمد، مقایسهای می کنند.
آنچه که مسلم است این است که هرگونه حمله به رآکتورهای ایران، مسئلهای کاملاً متفاوت خواهد بود. اوزیراک در مکانی دورافتاده قرار داشت و محافظت چندانی از آن نمیشد. مرکز مزبور فعالیتی نداشت و سال قبل از آن به وسیله حملات هوایی ایران آسیب دیده بود. در حالی که ایرانیها تدابیر دفاعی لازم را در ساخت و حفاظت از تأسیسات هسته ای خود اندیشیده اند. از طرف دیگر عواقب ناگوار حمله به اوزیراک جدی اما محدود بود. اما یک حمله پیشگیرانه به خاک ایران میتواند فاجعهبار و خواب از چشمان اسراییلی ها برباید.
بیایید سناریوهای موجود ایران برای مقابله با حمله نظامی اسراییل را با هم مرور کنیم. ایران همواره تاکید کرده است که در صورتی که مورد حمله نظامی قرار گیرد؛ تنگه استراتژیک هرمز را که ۲۰ درصد نفت جهان از آن جریان دارد خواهد بست. این امر جهان را در یک فاجعه اقتصادی و شوک نفتی فرو خواهد برد. با استناد به اعتراف مقامات ارتش اسراییل نیز، بهنظر میرسد حزبالله لبنان، به عنوان نیروی نظامی ایران در بحث درگیری با اسراییل، بیش از ۴۲ هزار موشک دارد؛که این تعداد موشک برای به آتش کشیدن شهرهای اسرائیلی مانند حیفا و تلآویو کافی می باشد.
لذا به زعم تحلیل گران غربی در صورت حمله اسراییل به ایران، این کشور ، با به راه انداختن جنگ نیابتی [۷] و بهره گیری از متحدان خود، خاورمیانه و کل جهان را به آتش خواهد کشید و این کار به نوبه ی خود یک سونامی ضدیهودی را که ناگزیر به خشونت علیه یهودیها در سراسر جهان خواهد انجامید، به راه خواهد انداخت. [۸]
مقامات اسراییلی اکنون به این نتیجه رسیده اند که حمله نظامى به ایران تنها زمانى اتفاق خواهد افتاد که با پشتیبانى و چراغ سبز آمریکا صورت بگیرد، در غیر این صورت حمله نظامى به ایران موفقیت آمیز نخواهد بود. از طرفی آمریکا نیز در حال حاضر درگیر بحران اقتصادی، انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲، هزینه های کمرشکن جنگ با تروریسم (جنگ عراق و افغانستان) و … می باشد، و بعید به نظر می رسد با طناب پوسیده ی اسراییل به چاه بیافتد.
بدین ترتیب بهای ضربه نظامی به ایران بسیار واضح و روشن است و علاوه بر پیامدهای منطقهای و بینالمللی، ایران هر آنچه در توان دارد به سمت اسراییل پرتاب کرده و این احتمال وجود دارد که موشکهای شهاب با کلاهکی به وزن یک تن بر تلآویو سقوط کند. ده عدد از این موشکها قادر است تا سپر دفاعی اسراییل را پشت سر گذاشته و هزاران کشته بر جای بگذارد.
سوال اینجاست که آیا اسراییل تحمل این اندازه از خسارت را دارد؟ و برای چه و به چه هدفی؟ آیا دستاورد حمله نظامی به ایران، منزلت استراتژیک اسراییل را در منطقه ارتقاء خواهد بخشید؟ قطعاً پس از چنین حملهای تلاشهای ایران برای دستیابی به فنآوری هستهای شدت و سرعت بیشتری خواهد گرفت. دراین راستا روزنامه معاریو چاپ اسراییل نوشت: «اسراییل سه پایگاه در اطراف سرزمینهای اشغالی دارد که باید مراقب آنها باشد: سوریه، لبنان (حزبالله) و غزه (جنبش حماس و جهاد اسلامی ).
تمامی این جبههها در صورت حمله نظامی به ایران فعال خواهد شد و اسراییل قادر به مقابله با موشکهای حزبالله و حماس خواهد بود، ولی حساب موشکهای اسکاد سوریه جداست. اسراییل بدین ترتیب مجبور است اگر میخواهد در برابر ایران موفق شود، باید سوریه را از این معادله خارج کند» [۹] از اینرو می توان تلاش امریکا و اسراییل را در حمایت از مخالفان حکومت بشار اسد جهت تغییر رژیم طرفدار ایران و به قدرت رساندن حکومت حامی غرب در این چارچوب ارزیابی نمود.
حال با توجه به روند مطالبی که ذکر شد، از لحاظ منطق استراتژیک، تقریباً احتمال حمله نظامی به ایران کاهش می یابد.اکنون دغدغه ی محافل سیاسی و امنیتی اسراییل پاسخگویی به این سوالات می باشد؛ به راستی این قطار هسته ای ایران قابل کنترل است؟ آیا سازوکارهای بین المللی و فشارهای دیپلماتیک و به قول معروف سیاست چماق و هویج و راهبرد مذاکره- فشار غرب جواب خواهد داد؟ فرآیند مذاکرات هسته ای چند سال طول خواهد کشید؟ آیا ایران به دنبال این است با اتلاف وقت، زمان را از غرب بگیرد و یکباره هسته ای شدن خود را اعلام کند؟ راهبرد جایگزین برای گزینه حمله نظامی برای توقف برنامه هسته ای ایران چیست؟
اینها سوالاتی هستند که بحثهای داغ سیاسی را در محافل غربی و اسراییلی ایجاد نموده است. واقعیت این است که از زمانی که برنامه اتمی ایران در سال ۲۰۰۲ میلادی آشکار شد، ایران به داغترین هدف در سازمانهای امنیتی دنیا و به ویژه امریکا و اسراییل تبدیل شده است. علی رغم اینکه در دسامبر ۲۰۰۷ میلادی، ۱۶ سازمان امنیتی آمریکایی در «ارزیابی اطلاعاتی ملی» با قاطعیت اعلام کردند که تهران در پاییز ۲۰۰۳ میلادی برنامه خود برای تولید سلاحهای هستهای را متوقف کرده است، سازمان سیا و موساد با طرحریزی و اجرای عملیات مشترک جاسوسی و خرابکاری، با هدف ایجاد اخلال و متوقف کردن برنامه هستهای ایران، عملکرد اطلاعاتی و امنیتی خرابکارانه را به منزله ی گزینهی جایگزین حمله ی نظامی به تأسیسات اتمی ایران را در دستور کار خود قرار دادند. [۱۰]
عملیات مخفیانه رژیم صهیونیستی با همکاری آمریکا برای خرابکاری در برنامه های هسته ای و ترور دانشمندان هسته ای ایران؛ نمونه ی بارز این مدعاست. برای نمونه ی این اقدامات می توان به خرابکاریها، به چنگ آوردن مواد و مصالح و نقشهها، سرقت تأسیسات و سختافزارها، استراق سمع درباره گفتوگوها و به کار گرفتن ماهوارههای جاسوسی اشاره نمود.
سازمان امنیت اسرائیل، موساد در این اواخر، نه فقط به دنبال خربکاری فنی در برنامه اتمی ایران بوده است، بلکه از طریق ترور دانشمندان هسته ای نیز کوشیده است آن را متوقف کند یا به تأخیر بیندازد. تاریخ ثابت کرده است که اسرائیل در ترور پژوهشگران تسلیحاتی رژیمهای دشمن ابایی نداشته است و این کار را در مورد عراق نیز انجام داده است.
درباره ایران نیز ما در چند سال اخیر شاهد شهادت چند تن از دانشمندان هسته ای توسط عوامل موساد بوده ایم. اما قطعاً اسرائیلیها تنها کسانی نیستند که میکوشند در برنامه اتمی ایران اخلال ایجاد کنند، سازمان سیا و ام.آی.۶ انگلستان از متحدان استراتژیک موساد در اجرای این وظیفه خطیر و بزرگ هستند.
پرسشی که مطرح میشود بیشتر این است که این عملیاتها تا چه حد میتواند بر توان و ظرفیت هسته ای ایران خلل وارد نماید؟ آیا مانند عملیات موساد موسوم به “داموکلس” که در راستای جلوگیری از دستیابی مصر در زمان ریاست جمهوری”جمال عبدالناصر”، به فناوری موشکی طرح ریزی و اجراء شد، به نتایج مطلوب خواهد رسید؟ آیا ایران نیز مانند مصر که در عرض یک سال برنامه موشکی خود را که به کمک دانشمندان آلمانی پیش میبرد، کنار گذاشت؛ از ادامه فعالیت هسته ای خود صرف نظر خواهد نمود؟
روزنامه «دیلی تلگراف» در این زمینه، از “وینس کاناسترارو” رئیس سابق بخش دفاع در برابر ترور در سازمان سیا نقل قول میکند. وی چنین میگوید: «با عملیات مخفیانه نمیتوان اهداف مربوط به سیاست خارجی را دنبال کرد. نمیتوان به سادگی چند نفر جاسوس را با هدف خرابکاری روانه تهران نمود و انتظار داشت که این حرکتها بتوانند بر ظرفیت هستهای ایران تأثیر بگذارند.» این اظهارات و سیر حوادثی که در چند سال اخیر درباره برنامه هسته ای ایران رخ داده است، همگی گویای این مدعاست که ملت و دولت ایران به هیچ وجه در احقاق حقوق خود کوتاه نخواهند آمد و اقدامات خصمانه ی غرب و اسراییل نیز به عنوان کاتالیزور، روند دستیابی ایران به فناوری صلح آمیز هسته ای ایران را سرعت خواهد بخشید.
مذاکرات اخیر ایران با غرب در استانبول و بغداد نیز ثابت نمود که ایران با تاکید بر راهبرد مذاکره- همکاری به غرب فهماند که دیگر سیاست چماق و هویج موضوعیت ندارد و ایران هوشمندانه و با درایت تمام وارد بازی برد- برد با غرب شده است و روند تحولات موجود حاکی از آن است که مذاکرات مسکو نیز نوید بخش موفقیتهای دیگری برای دیپلماسی هسته ای جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.