زهرا عبداللهی برگزیده جشنواره شعر و داستان جوان سوره که رتبه سوم جشنواره داستان بسیج هنرمندان کشور و چندین مقام استانی را در کارنامه خود دارد، در گفت و گو با خبرنگار “خانه خشتی“، از روزمرگی هایش گفت، از همان هایی که در دفترچه خاطراتش می نویسد، از سیر داستان سرایی اش در مرکز هنرهای ادبی عبید قزوین تا نیل به فیلمنامه نویسی در سازمان بسیج هنرمندان.
خانه خشتی: چگونه از مهندسی کشاورزی به داستان نویسی رسیدی؟
من از دوران دبیرستان به رشته انسانی علاقمند بودم، اما به دلیل دید منفی که نسبت به این رشته وجود دارد، و با توجه به اینکه پدرم همیشه دوست داشت من پزشک شوم، رشته تجربی را انتخاب کردم و در دانشگاه مهندسی کشاورزی خواندم.
اوایل حضورم در دانشگاه قصد داشتم انصراف بدهم اما ادامه دادم و پس از فارغ التحصیلی نیز با وجود اینکه موقعیت شغلی مناسبی برایم پیش آمد، نمی توانستم در آزمایشگاه خاکشناسی فعالیت کنم؛ تصورم این بود که متعلق به آنجا نیستم و اگر در آزمایشگاه بمانم، به آرزوهایم نمی رسم و باید همه خواسته هایم را همین جا دفن کنم.
در خرداد ۸۹ به صورت اتفاقی با مرکز هنرهای ادبی عبید در اداره ارشاد قزوین آشنا شدم و توانستم با شرکت در کارگاه های داستان نویسی، علاقه ام را هدف دار کنم.
خانه خشتی: اولین گام های ورود به داستان نویسی را چگونه برداشتی؟
قبل از ورود به مجموعه عبید به صورت پراکنده شعر می گفتم، داستان می نوشتم، خاطره نویسی می کردم در دوران مدرسه نیز انشاهای خوبی می نوشتم و همیشه برخلاف درس زبان فارسی که آن را درسی اجباری و محدود کننده می پنداشتم، به نگارش علاقمند بودم و جملاتم مورد پسند همکلاسی هایم بود. ولی اصول کار ادبی ام بر محور خاصی قرار نداشت، اما با جهت دار شدن هدفم در مسیر داستان نویسی، مطالعه کتب ساختارمند مثل آثار جلال آل احمد و چخوف را آغاز کردم و با نویسندگان بزرگ و آثارشان آشنا شدم.
شرکت در کارگاه های داستان نویسی و آشنایی با مباحث گوناگون داستان از قبیل شخصیت پردازی تحت نظر اولین استادم در این حوزه آقای حمیدرضا سبحانی نژاد و تحلیل داستان های مختلف، موجب تقویت داستان نویسی در من شد.
خانه خشتی: چگونه به سمت فیلمنامه نویسی گرایش پیدا کردی؟
مدتی بعد از ورودم به مرکز عبید، چون زمانی کوتاه نیز به حرفه خبرنگاری مشغول بودم مسئولیت اجرایی برنامه های مجموعه از جمله ارسال گزارش های مرکز نیز به من سپرده شد ، و در بخش روابط عمومی و به روز کردن سایت مجموعه نیز فعالیت هایی انجام دادم؛ در همین حین با دوره فیلمنامه نویسی بسیج هنرمندان آشنا شدم و پس از آزمون ورودی و مصاحبه، با تشویق استاد سبحانی نژاد به همراه چند نفر از دوستان به وادی فیلمنامه نویسی ورود پیدا کردم.
خانه خشتی: چقدر به نقد داستان اهمیت می دهی؟
ازنظر من نقد می تواند برای یک نویسنده هم مخرب و هم سازنده باشد، با نقد داستان می توان به اشکالات آن پی برد و داستان را قوت بخشید، ضمن اینکه گاهی نقد موجب ایجاد وسواس در نویسنده می شود، که البته اصلاً خوب نیست.
همانطور که نقد کمی مرا ترسو کرده است و به همین دلیل وقتی می خواهم داستانی را آغاز کنم و بنویسم بسیار محتاطانه عمل می کنم، در صورتی که در سالهای پیش، قبل از اینکه به صورت حرفه ای داستان بنویسم، روان تر می نوشتم، اما الان کمی ترس و سواس در وجودم ایجاد شده است.
خانه خشتی: چه کنیم تا در تله نقد اثر خود گرفتار نشویم؟
طبق نظریه مرگ مؤلف، ما نمی توانیم خودمان را به اثر هنری سنجاق کنیم تا منظورمان را از نوشته بیان کنیم؛ لذا باید آثار خود در فواصل مختلف مطالعه نماییم تا به سوالاتی که برایمان پیش می آید، پاسخ دهیم.
خواندن داستان های دیگران و بازنویسی آثار قبلی همیشه می تواند به شناخت نواقص کار کمک کند؛ به شخصه معتقدم اثر خلق شده حکم فرزند نویسنده را دارد اما برای بازنویسی باید به یک چشم نامادری سختگیر با آن برخورد کرد تا اثر به موفقیت برسد.
برای اینکه در نقد اثر خود گرفتار نشویم، باید مثل روز اول مبتدی باشیم و مثل روز آخر نوشتن، حرفه ای؛ در این صورت است که می توانیم بدون ترس بنویسیم و کار خود را نقد کنیم.
خانه خشتی: یک داستان پرداز تا چه اندازه می تواند فیلمنامه نویس خوبی باشد؟
فیلمنامه تکنیکی است که داستان مهم ترین قسمت آن است؛ یک فیلمنامه تصویری شده داستان است و حتی می تواند از آن سخت تر باشد چون در داستان می توان همه چیز را در ذهن تجسم کرد و بر روی کاغذ آورد در حالی که در فیلم نامه نمی توان همه چیز را به تصویر کشید؛ یک فیلمنامه خوب در صورتی می تواند مخاطب خودش را جذب کند که قصه بگوید؛ اینگونه فیلم ها می توانند مخاطب خاص و عام را با خود همراه کنند و علاوه بر این حرفی برای گفتن داشته باشند.
وقتی داستان پرداز خوبی نباشی، نمی توانی داستان خوبی خلق کنی؛ باید خوب دید و ایده ها را یادداشت کرد؛ هر چند آن ایده یا یادداشت پس از مدت زمان طولانی مورد استفاده قرار گیرد.
خانه خشتی: نوشتن خاطرات روزانه تا چه اندازه در پرداخت داستانی تأثیر دارد؟
روز نوشت و ثبت رویدادهای روزانه حتی اگر به صورت گزارشی آورده شود، می تواند در ایجاد یک اثر داستانی خوب مؤثر باشد. من از زمان دبیرستانم پنج دفتر خاطره دارم که در بعضی مواقع آن ها را می خوانم و واقعاً به نکات جالبی در آن ها می رسم.
حتی اگر فرصت نوشتن وقایع کامل یک روز را نداشته باشم، مهم ترین اتفاق آن روز را یادداشت می کنم.
خانه خشتی: برنامه آینده زهرا عبداللهی جوان برگزیده جشنواره سوره چیست؟
داستان را بیشتر از فیلمنامه دوست دارم و نوشتن یک داستان عاشقانه اولویت بعدی من در داستان نویسی است؛ چون دغدغه های اجتماعی ام از سایر موضوعات بیشتر است، ژانر داستان های من اجتماعی ست ولی تابه حال به ژانر عاشقانه نپرداخته ام.
جمع آوری و انتشار داستان های کوتاهم نیز از دیگر اولویت های من است.
خانه خشتی: به عنوان خبرنگار آیا حوادث اجتماعی را در داستان فیلم هایت وارد می کنی؟
هدفم از همان ابتدای ورود به عرصه خبر، انعکاس حوادث اجتماعی بود؛ دغدغه های اجتماعی داشتم و از دوران راهنمایی موضوعاتی مانند بچه های خیابانی، فقر و اعتیاد و مسائلی از این دست برایم اهمیت داشت و فرهنگ برخورد با بسیاری ناهنجاری های موجود در جامعه را دنبال می کردم.
یکی از دلایل حضورم در هنر فرهنگسازی از این طریق بود؛ تأثیر یک اثر هنری در ذهن مخاطب برایم انگیزه ایجاد می کند و همین جرقه امیدوارم می کند که قدم را درست برداشته ام.
خانه خشتی: به نظر شما انعکاس حوادث منفی جامعه در فیلم یا داستان سیاه نمایی ست؟
معضلات اجتماعی ناراحت کننده است اما باید قبول کنیم که این آسیب ها در جامعه وجود دارد؛ و اگر به صورت هنری به آن پرداخته شود و راهکار ارائه گردد قطعاً به سیاه نمایی تبدیل نشده و روش مناسبی برای مبارزه با معضلات اجتماعی خواهد بود.
نشان دادن راهکار یکی از میانبرهایی ست که می توان با آن اَنگ سیاه نمایی را از هنرمند دور کرد؛ اگر برآیند کار هنری که انجام می دهیم مثبت باشد، آن اثر موفق است.
خانه خشتی: حرف اخر یک هنرمند خبرنگار برای جامعه هنری چیست؟
هر زمان که موفق به دریافت جایزه می شوم، یک احساس دوگانه به سراغم می آید، هنگام بالا رفتن از پله های سن بهترین لحظات عمرم را تجربه می کنم و درست هنگامی که از پله های سن پایین می آیم چون می دانم بعد از دریافت جایزه نگاه ها طور دیگری متوجه من است، توقعات بیشتر و مسئولیتم سنگین تر شده است و باید بهتر بنویسم حس ناخوشاندی به سراغم می آید که اگر نتوانم از عهده اش بربیایم چه؟!
بعد از پایان جشنواره ها بیتی از علیرضا بدیع را با خود زمزمه می کنم که « یک روز تو در اوجی و یک روز دیگری/ دنیا دهن کجی ست به الاکلنگ ها» و از خدا می خواهم بازهم کمکم کند و هوایم را داشته باشد؛ اکنون همه آنچه دارم را مدیون خداوند هستم و همواره دعای من در قنوت نمازهایم این است که خداوند مرا به حال خود رهایم نکند.
در همه حال قدردان دوستان و اساتیدم در مجموعه مرکز هنرهای ادبی عبید قزوین هستم و به هویت هنری خود که با حضور در آن مرکز شکل گرفته است می بالم ؛ از استاد حمیدرضا سبحانی نژاد که همیشه به من کمک کرده و اولین و تنها استادم بوده است متشکرم.
در پایان از مدیر مرکز عبید استادم محمدعلی حضرتی که یکی از مدیران نخبه استان قزوین است و هیچ وقت جانباز دفاع مقدس بودنش را ابراز نمی کند به خاطر حضور و فعالیت های فرهنگی و هنری شان ممنونم ، زیرا همچون سال های دور که دفاع از کیان مملکتمان را برعهده داشت اکنون نیز بخشی از بار فرهنگی و هنری این مرزوبوم بر دوش او و بزرگوارانی همچون ایشان است.
تهیه و تنظیم: بهناز شریفی