بازنشر/ خاطرات منحصر به فرد یک جانباز شیمیایی
شهید شده بودم اما خبرنداشتم/تمام بدنم پر از تاول بود/ملاقات با دبیر کل سازمان ملل+ عکس
محمد طهماسبی در سال ۱۳۶۰ در سن ۱۷ سالگی در عملیات فتح المبین وارد جبهه های جنگ می شود، در ۱۸ سالگی به سپاه پاسدارن رفسنجان می پیوندد و در تاریخ ۶۳/۱۲/۲۵ در عملیات بدر مجروح شیمیایی میشود
به گزارش “خانه خشتی“، محمد طهماسبی در سال ۱۳۶۰ در سن ۱۷ سالگی در عملیات فتح المبین وارد جبهه های جنگ می شود، در ۱۸ سالگی به سپاه پاسدارن رفسنجان می پیوندد و در تاریخ ۶۳/۱۲/۲۵ در عملیات بدر مجروح شیمیایی میشود، قبل از شروع مصاحبه از اتفاقات جالب و منحصر فردی که برای این جانباز شیمیایی اتفاق افتاده بود اطلاعی نداشتیم ؛ آنچه در ادامه میخوانید حوادثی واقعی از دوران رزمندگی و جان نثاری این جانباز شیمیایی است:
شهیدشده بودم اما خبرنداشتم
این موضوعی که برای من اتفاق افتاد شاید در شهرستان منحصر به فرد باشد، وقتی بعد از عملیات فتح المبین به شهرستان برمیگردم در حال پایین شدن از ماشین بودم که یک مرتبه پوستر و عکس شهادتم را بر روی دیوار می بینم خیلی تعجب میکنم در حالی که آنقدر شوک زده شدم که متوجه نبودم الا ن کجا هستم.
آن موقع ساکن راویز بودیم خودم را به ژاندارمری رساندم و خواستم که به پادگان راویز بی سیم بزنند که من زنده هستم.
لحظه ای که وارد زادگاهم شدم جمعیتی نزدیک به ۱۵۰۰ نفر به استقبالم آمده بودند.
پیرزنی با دندانش لباسم را گرفته بود
در بین جمعیت بودم، ازدحام بسیار زیاد بود دیدم نمی توانم حرکت کنم پشت سرم را که نگاه کردم دیدم پیرزن ۹۰ ساله ای با کمر خمیده با دهانش پیراهن بسیجی مرا گرفته تا قسمتی از آن را به عنوان تبرک ببرد؛ ایران با پشتوانه چنین کسانی پیروز شد.
آن زمان که حتی فشنگ کلانش هم نداشتیم و باید آنرا از ارتش میدزدیدیم در مقابل سلاح های پیشرفته که دنیا به عراق سرازیر کرده بود ما سلاحی نداشتیم.
مادرم با چنگ و دندان مرا به آغوش میکشید
وقتی وراد خانه شدم در میان جمعیت دنبال پدر و مادرم می گشتم جمعیت زیادی به سمت من هجوم آورده بود در میان جمعیت زنی را میدیدم که مدام بلند میشود و دوباره به صورت به زمین می افتد، فهمیدم که مادرم است جمعیت را شکافتم و به سمت او رفتم .
کاش مادرم مرا می بوسید بلکه او با چنگ و دندان مرا در آغوش گرفته بود.
دوستانم قبرم را به من نشان دادن که برای خاکسپاریم کنده شده بود.
حقیقت از این قرار بود که….
نام مرا به عنوان شهید از رادیو اعلام کرده بودند.
این ۱۸ شهید اولین شهدای شهر بودند که در میان آنها یک شهید با تمام مشخصات من بود اما جنازه اش من نبودم، بلکه فردی ۲۵ ساله بود که پس از انکه به خانواده ام خبر شهادتم را داده بودند، به واسطه یکی از دوستانم که جنازه را دیده بود، متوجه شدند که این جنازه محمد طهماسبی نیست اما بازهم به دنبال جنازه می گشتند زیرا از نظر انها قطعاً من شهید شده بودم اما جنازه نبود.
در همین زمان که خانواده ام منتظر جنازه من بودند و مسئولین نیز در شهرستانها به دنبال جنازه ی واقعی من بودند که من از راه رسیدم.
جواب خدا را چه بدهم….
در عملیات بدر که شیمیایی شدیم، مدت زیادی در معرض این مواد قرار گرفتیم باورمان نبود که شیمیایی شدیم حتی از آب شیمیایی نیز مصرف کرده بودیم فردای روز بعد به دلیل حالت تهوعی که داشتم با وجود امتناع کردنم مرا به عقب بردند در راه با خود میگفتم “جواب خدا را چه بدهم که با بدن سالم از میدان های جنگ میروم”.
فکر میکردم در حد جزئی باشد و سریعا به سنگر باز گردم، درراه چشمانم بسته شد و دیگر چیزی را ندیدم.
احساس میکردم که داخل سالنی شدم که با بیش از ۲هزار جمعیت با صدای ناله و جیغ و تهوع بود که همگی مجروح شیمیایی بودند.
از کناریم پرسیدم که خیلی ساعت طول میکشد که خوب شویم او پاسخ داد سه چهار ساعتی می شود.
ای کاش او الان کنارم بود و به او میگفتم که عجب سه چهار ساعتی شد که تا الان هم تمام شدنی نیست.
به بیمارستان رازی در تهران منتقل شدم خانواده ام به دیدنم امدند، یک ساعتی که کنارم بودند را نمی گذاشتم که وخامت حالم را متوجه شوند اما با دیدن همین حالم تقریباً از من ناامید شده بودند.
تمام بدنم پر از تاول شده بود، پوست و گوشت از هم جدا بود
بدن طوری شده بود که گوشت و استخوان یک طرف بود و تاول های آب هم یک طرف ، من در تاول ها ی آب شناور بودم بسیار وحشتناک بود.
محمد طهماسبی بستری در بیمارستان انگلستان
اعزام به خارج کشور
در بیمارستان جا نبود حتی راهرو ها هم پرازمجروح شیمیایی بود.
به من اطلاع دادند که آماده برای اعزام به خارج از کشور شویم در ابتدا امتناع کردم چون از زنده بودن خود ناامید بودم، در نهایت با اصرار مسئول بیمارستان راضی شدم؛ با چشمان بسته دست خطی برای خانواده ام نوشتم وبدون اطلاع آنها رفتم.
۳۷ نفر بودیم که ۱۷ نفربه اتریش و تعدادی به آلمان و آنهایی که درجه یک بودند و من نیز از آنها بودم به بیمارستانی در انگلستان رفتیم.
عمل طولانی داشتم وقتی به هوش آمدم کل بدنم را پوست کنده دیدم، بدن سرخ و کمی هم که حرکت میکردم گوشت بدن ترک برمیداشت و خون جاری میشد.
طهماسبی و همراهیانش پس اتمام درمان در مقابل بیمارستان انگلستان
مصاحبه با BBC و CNN
در مدتی که آنجا بودم از شبکه های مختلف برای مصاحبه با جانبازان شیمیایی می آمدند. در مصاحبه با BBC به آنها گفتم که شما دروغ گویید با شما مصاحبه نمی کنم، صحنه هایی که شما از جنگ ایران و عراق می اندازید دروغ است، او در جوابم گفت که ما در ایران خبرنگار نداریم و هرچه را که عراق میگوید همان را نشان میدهیم!
خبرنگارCNN خانمی بسیار باحجاب بود، بعدها که به ایران برگشتیم متوجه شدیم که در طی ماجرای مصاحبه خبرنگار زن بی حجاب با شهسواری از بچه های جیرفت، که به خاطر بی حجابیش با او مصاحبه نکرده بود، اینها ترسیده بودند که اگر بدون حجاب بیایند ما نیز با انها مصاحبه نکنیم.
ملاقات با دبیر کل سازمان ملل
از طریق مترجم به دبیر کل گفتم که آیا قبول دارید که این بمب های شیمیایی از نظر قوانین بین المللی ممنوعه است؟ آیا قبول دارید که ابر قدر ت ها این ها را به عراق داده است؟
پاسخ مثبت داد و گفت قبول داریم.
در ادامه اینطور گفتم که شما به عنوان دبیر کل سازمان ملل در کدام رسانه این اقدام انها را محکوم کردید؟ این بار او متحیر ماند که چه پاسخ دهد.
دبیر کل در حال بیرون رفتن از درب بود که به طور ناخود آگاه او را صدا زدم: ” مستر دوکولار، شما که در سازمان ملل هستید با تمام این سلاح هایی که دارید مردم ایران را دانه دانه از بین میبرید، حتی اگر از بمب اتمی هم استفاده کنید و تنها یک پیرزن در ایران باقی بماند باز هم شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر انگلیس را سر میدهد”.
به قدری عصبی شد که سرخ شد و به خود لرزید.
آثار شیمیایی که هنوز بر بدن محمد طهماسبی وجود دارد
از عملکرد مسئولین دلگیرم
از آنجائی که بازنشسته هستم حقوقم را میتوانم برای درمانم استفاده کنم اما ایا دیگران این پول را دارند که خود را درمان کنند.
مسئولین تنها بخش نامه صادر میکنند و با همین بخش نامه است که همه فکر میکنند بهترین شرایط را ما جانبازان داریم که کاملاً خلاف این است.
حمله شیمیایی یک عمل باز دارنده در جنگ است
شیمیایی در اصول جنگ به عنوان یک عمل باز دارنده استفاده می شود، یعنی وقتی طرف مقابل در میدان جنگ شکست میخورد برای اینکه جلوی طرف دیگر را بگیرد از این سلاح استفاده میکند تا با این عمل طرف مقابلش را کندتر کند.
محمد طهماسبی در تاریخ ۷ مرداد ماه ۱۴۰۲ به خیل یاران شهیدش پیوست.
انتهای پیام/