آغاز رویاروییهای منطقهای مصر و عربستان
در شرایط نوین خاورمیانه، دو محور در حال شکلگیریاند که ریاض و قاهره خواسته یا ناخواسته رهبران آن هستند.یکی محوری دموکراتیک به رهبری قاهره و کشورهای در حال دگرگونیِ خاورمیانه و دیگری محور دیکتاتوری عربی به رهبری ریاض. “خانه خشتی“: از آغاز دهه ١٩٩٠، مصر و عربستان دو متحد منطقهای بهشمار میآمدند و در کنار […]
در شرایط نوین خاورمیانه، دو محور در حال شکلگیریاند که ریاض و قاهره خواسته یا ناخواسته رهبران آن هستند.یکی محوری دموکراتیک به رهبری قاهره و کشورهای در حال دگرگونیِ خاورمیانه و دیگری محور دیکتاتوری عربی به رهبری ریاض.
“خانه خشتی“: از آغاز دهه ١٩٩٠، مصر و عربستان دو متحد منطقهای بهشمار میآمدند و در کنار سوریه، مثلث دیپلماسی عربی در دهه ١٩٩٠ و آغاز سده ٢١ را تشکیل میدادند. اگرچه اختلافات با دمشق پس از روی کار آمدن بشار اسد آغاز شد و در سال ٢٠٠۵ به اوج خود رسید، اما این امر نهتنها روابط ریاض ـ قاهره را دچار مشکل نساخت، بلکه سران دو کشور را به تحکیم روابط در قالب محور موسوم به «اعتدال عربی» و رهبری این محور در برابر محور مقاومت رهنمون ساخت. در سالهای رویارویی منطقهایِ دو محور مقاومت و اعتدال، مصر و عربستان به صورت دو متحد استراتژیک در عرصه سیاسی خاورمیانه و در برابر محور مقاومت به تشریک مساعی میپرداختند.
اما خیزشهای مردمی خاورمیانه تمامی محاسبات منطقهای را تحت تأثیر قرار داده و متحول ساخت. ازجمله نتایجی که سرنگونی مبارک به بار آورد، بازبینی سامان داخلی و مناسبات خارجی مصر است که طبعاً این بار باید براساس سیاستی درهمتنیدهتر با سامان داخلی پیگیری میشد. ریاض که تحت تأثیر تصویری نامطلوب از احتمالات پیشِ روی مصر، در اوج بحران به مخالفت با انقلاب مصر و دهنکجی به انقلابیون مصری پرداخته بود، از همان ابتدا نتوانست روابطی عادی با مصر جدید برقرار کند؛
مصری که شاید برای اولین بار در طول تاریخ نُه هزار ساله خویش سایۀ هیچ فرعونی را بر سر خود نداشت. ریاض که توان تصور سیر تحولاتی با چنین ژرفا را نداشت، ابتدا از انقلابیون خواست دست از مخالفت با ولی امر خویش بردارند! و سپس، هنگامی که قیام مردم فاصلۀ چندانی با پیروزی نداشت، به مبارک پیشنهاد پناهندگی داد.
چنین رویکردی گویای نگاه به مسائل از زاویۀ گذشته است. چنانچه ریاض واقعیتهای مصر را به نحو مناسبتری درک میکرد و سیاستی متناسب با این واقعیتها در پیش میگرفت، روابطش با مصر ـ حداقل در کوتاهمدت ـ دچار تنش نمیشد. چرا این روابط در میان و بلندمدت محکوم به تیرگی و تنش است؟؛ زیرا مصر جدید گام در راهی نهاده است که ریاض نهتنها هیچگونه آشنایی با آن ندارد، بلکه از آشنا شدن با آن واهمه دارد.
بنا بر مثل عربی «مردم دشمن آنچه نسبت بدان نادانند هستند.»، ریاض نمیتواند و نمیخواهد با تغییر سر سازگاری داشته باشد. تغییرات فراگیر چه در درون و چه پیرامون عربستان، رژیم سعودی را آشفته میسازد. از دست رفتن مبارک نیز مسئلهای نیست که یک رژیم ایستا و مبتنی بر آداب قبیلهای با آن کنار بیاید.
در واقع، هنگامی که ریاض پیشنهاد پناهندگی خود را تقدیم مبارک کرد، بر میزان مخرب بودن چنین پیشنهادی بر روابطش با قاهره آگاه بود، اما در نگرش سعودی، این رئیس قبیله ـ دولت بود که به دوستِ در مخمصۀ خود پیشنهاد یاری میداد و این امر حاکی از بزرگمنشی وی است. واقعیت آن است که فقط همین روابط شخصی و دوستی و دشمنیهای مشترک دو کشور ـ و شاید دو رئیس دولت ـ بود که گرمی روابط آنها در دورۀ مبارک را روشن میساخت؛ اما آیا مصر جدید میتواند با چنین آدابی سازگار باشد؟
چنین چیزی بسیار بعید به نظر میرسد. برای نمونه، در بسیاری از خبرگزاریهای عربی عنوان شد که ریاض کمک چهار میلیارد دلاری خویش به قاهره پس از انقلاب ٢۵ ژانویه را به تداوم قطعی رابطه با ایران مشروط کرده است. این نوع برخورد توهینآمیز و عدم توجه به حاکمیت مصر در اتخاذ تصمیمات مستقل داخلی و خارجی، با روحیه و نگاه داخلی و منطقهایِ قاهرۀ پس از انقلاب ناسازگار است.
واقعیت یادشده را حادثۀ مربوط به بازداشت یک مصری در عربستان و واکنش مصریها به آن، به نحو روشنتری آشکار میسازد. بازداشت شهروند یک کشور در کشوری دیگر به دلیل نقض قوانین کشور مقصد، حادثهای عادی و روزمره است که روزانه در سراسر جهان و برای شهروندان کشورهای مختلف اتفاق میافتد؛ اما هنگامی که یک وکیل مصری در فرودگاه جده به دلیل همراه داشتن قرصهای غیرمجاز بازداشت شد، مصریها در سطح مردمی واکنش بسیار شدیدی نشان دادند.
توهین به ملک عبدالله و خاندان آل سعود بانامناسبترین کلمات، جزئی از حملهای بود که در آن جوانان مصری به سفارت و کنسولگریهای عربستانی در سراسر مصر صورت داده و ریاض را از «دشمنی با انقلاب مصر» برحذر داشتند. فارغ از اینکه تهمت مطرحشده علیه شهروند مصری را با کدام روایت بپذیریم (دو روایت مصری و عربستانی در این باره که با اختلافات بارز از سوی رسانههای دو کشور مطرح شد)، واکنش مصریها یک واقعیت را نشان داد: مصر انقلابی و مردمیشده دیگر نمیتواند متحد عربستانِ تحت دیکتاتوری آل سعود باشد.
گویا ریاض محتوای این پیام را به خوبی درک نکرده و به راه و رسم پیشین خویش در مقابل مصر جدید ادامه میدهد. در این معنا، عربستان کنسولگریهای خویش را بسته و سفیر خویش را از قاهره فراخواند و از این مجرا در تلاش است با فشار بر انقلابیون مصری آنها را از مخالفت با سیاستهای منطقهای ریاض بازدارد.
این امر نشان میدهد که ریاض به خوبی حجم تحولات داخلی مصر را درک نکرده است. واقعیت آن است که در شرایط نوین خاورمیانه، مصر به مشتریان دوستی خویش ناز میفروشد. قدرتهای منطقهای امروزه با وقوف به پتانسیل مصرِ انقلابی در پیرامون خویش، هر یک به روشی خواستار نزدیک شدن به این منبع قدرت است؛ اما ریاض ساز دیگری مینوازد. در چنین شرایطی فرصت برای ج.ا.ایران و ترکیه برای جذب اذهان و قلبهای قاهره و انقلابیون جوان و سیاستمداران نوینش مهیاتر است؛ در حالی که ریاض روزبهروز از قاهره دورتر میشود.
در شرایط نوین خاورمیانه، دو محور در حال شکلگیریاند که ریاض و قاهره خواسته یا ناخواسته رهبران آن هستند. یکی محوری دموکراتیک به رهبری قاهره و کشورهای در حال دگرگونیِ خاورمیانه که به تدریج در حال گذار به مردمسالاریاند و دیگری محور دیکتاتوری عربی به رهبری ریاض. در حال حاضر، محور دیکتاتوری با مداخله و تحریک علیه کشورهای در حال گذار در تلاش است تا گذار این کشورها به مردمسالاری را دچار اشکال و حتی عقبگرد سازد تا از تبدیل شدن آنها به الگوهایی منطقهای پیشگیری کند؛ اما آیا در این راه موفق خواهد شد؟ پاسخ این پرسش هر چه باشد، نمیتوان در هیچ پاسخی مصر و عربستان را در کنار یکدیگر قرار داد.
حسن احمدیان، کارشناس مسائل خاورمیانه
رویارویی،مصر،عربستان