به گزارش خبرنگار “خانه خشتی”، شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان بود،
صدای دعای کمیل به گوش می رسید؛
قدم زنان به سمت صدا رفتم، یک ایستگاه صلواتی بود و تعدادی جوان که کفش ها را واکس می زدند؛
بوی اسپند به مشام می رسید، حال و هوای جبهه ای داشت؛
کمی بعد صدای قرآن بلند شد؛
با گذشت زمان جمعیت بسیاری از پیر و جوان، مرد و زن گرد هم آمدند؛ صدای زمزمه الغوث الغوث در فضا پیچید؛
کمی آن سو تر شهیدی به خاک سپرده شده بود که سید حمید میرافضلی نام داشت؛ شنیده بودم هر کس به این شهید پا برهنه متوسل شود، دست خالی بر نمی گردد؛
جوشن که به پایان رسید، راوی هشت سال دفاع مقدس از خاطرات زمان جنگ تعریف کرد؛ از شهیدانی که با سن کم به جبهه رفتند و با غیرت در مقابل دشمن ایستادند و برای حفظ سرزمین و دفاع از ناموس خود جنگیدند …
چراغ ها خاموش و فضا با نور شمع معنوی تر شد؛
هنگامه قرآن به سر گرفتن از «بک یا الله» شروع کردیم و با یاد کربلای امام حسین (ع) و حرم امام مهربانی ها امام رضا (ع) به صاحب الزمان (عج) رسیدیم و فرج اماممان را خواستار شدیم؛ اللهم کل لولیک الفرج …
مراسم احیای گلزار شهدا که به همت جوانانی از شهرمان برگزار شده بود، به پایان رسید و من اکنون به پاس همه زحماتشان، از شهدا اجری والا برایشان خواستارم؛
اجرتون با شهدا …