نام:مهدی علی زاده
نام پدر: جواد
محل تولد : رفسنجان (الهیه نوق)
تاریخ تولد:۱۳۴۰
تاریخ شهادت:۱۳۶۱/۱/۲
زندگینامه
پاسدار شهید مهدی علیزاده به سال ۱۳۴۰ در قریه الهیه نوق در خانواده ای کشاورز و مذهبی چشم به جهان گشود و دوران دبستان را در الهیه و دوران راهنمایی را در سه قریه نوق گذراند. و از آغاز جوانی شور و شوق زیادی به اسلام و اجرای احکام آنرا داشت. لحظه ای از یاد خدا و خواندن قرآن و رساله و دیگر کتب مفید اسلام و اجرای احکام آن غافل نمی شد. سپس در هنرستان رفسنجان در رشته ماشین و آلات کشاورزی مشغول به تحصیل شد با اینکه تا انقلاب اسلامی مهدی برای دفاع از دست آوردهای انقلاب وار سپاه شد و در اوایل درگیری کردستان به مهاباد شتافت و با مظاهر کفر و نفاق و الحاد به جهاد پرداخت و سپس مدت زیادی در شهر انار در روابط عمومی سپاه پاسداران فعالیت نمود و ضمن فعالیت در قریه سپاه جلسات قرائت قرآن و دعای کمیل در ده خودشان دائر می نمود و در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ ازدواج نمود و دارای فرزندی می باشد و در اوایل اسفند ماه ۱۳۶۰ به جبهه دشت عباس جهت مقابله با مزدوران صدامی شتافت . پس از وارد آوردن خسارات و کشته های بیشماری بر مزدوران بعثی به آرزوی دیرینه اش که ملاقات با خدایش بود شتافت.
گوشه ای از نامه ی شهید به پدر و مادرش
از شما می خواهم برای سلامتی رهبر و رزمندگان اسلام دعا کنید و هیچ برای ما ناراحت نباشید و ما با برادرهای دیگر که قبل از ما اعزام شده اند ، پیش هم هستیم و آنها هم حالشان خوب است و سلام می رسانند. پدر و مادر عزیز هر چه به جبهه نزدیک می شویم، روحیه تازه ای در ما دمیده می شود. دیشب که شب جمعه بود ، از ساعت ۹ تا ۱۱/۵ دعای کمیل خوانده شد که بیش از سه هزار نفر از برادران شرکت داشتند و نمی دانید این دعای کمیل چقدر صفا داشت و چقدر جای شما خالی بود اینجا. واقعا انسان به خدا نزدیک می شود. باری خدمت همه اقوام و خواهران و برادرانم سلام برسانید و از آنها بخواهید که برای اسلام و امام دعا کنند.
من قصد نامه نوشتن برای شما نداشتم ولی چون یکی از برادران به انار می آمد و همه برادران دیگر مشغول نامه نوشتن شدند ، من هم یک نامه برای شما نوشتم که از حال ما آگاه شوید. فعلا که اینجا بخور و بخواب است . انشاءا… به همین زودیها به جبهه اعزام خواهیم شد. خاطر جمع باشید به محض اینکه پایمان به جبهه رسید، ریشه صدام را انشاءالله از بیخ و بن برخواهیم کند. باری از اینجا برادران علی جمالپور، جلال نهوئی، دایی محمد، غلامرضا پورقاسمی، حسین دهقانی، محمد تقی پور، عباس محمدی، جواد علی حسینی، غلامحسین پورقاسمی حالشان خوب است و سلام می رسانند ولی عبدالرحیم با منصور روشن پیش ما نیستند و آنها رفته اند سنگر کشی و حالشان خوب است . برای آنها ناراحت نباشید. دیگر عرضی ندارم ولی نه هنوز کار دارم خدمت طاهره خانم هم سلام فراوان برسانید و به او بگویید نامه ای بنویسد و بگذارد در پاکت شما و برای من بفرستد. و مادر عزیزم از قول من حاجی ربابه مکرمه معظمه را ماچ کنید و از قول من مهدیه خانم را و فاطمه خانم و محمد آقا و همه کوچلوهای دیگر را ماچ کنید.
وصیت نامه
برادران و خواهران ، انقلاب اسلامی با خون جوانان رشد پیدا کرده و با خون نیز تداوم پیدا خواهد کرد. از این نظر از همه خواهران و برادران عزیز می خواهم که در بسیج ثبت نام کنید و بسیج را توسعه دهید و سعی کنید جلوی هر گونه توطئه و مکر و حیله را بگیرید. برادران و خواهران بعد از پیروزی انقلاب دستهایی بین شما بود و الان هم وجود دارد که می خواهند شما را از مسیر اصلی منحرف کنند و انقلاب شما را وارونه جلوه دهند. لذا این شمائید که با هوشیاری خود می توانید جلوی دسیسه های منافقان را بگیرید و من فکر می کنم که اگر خیلی دقت کنید ، می توانید این دستها ی مرموز را بشناسید. صحبت دیگرم اینکه ، امیدوارم همانطور که تابحال در خط اسلام و انقلاب بوده اید، حالا هم باشید و توصیه ای به شما دارم این است که دست از امام برندارید و تا می توانید امام را دعا کنید. زیرا اگر امام نبود حالا زیر چکمه های آمریکا خورد شده بودیم و این را هم بدانید که اگر آن هم خدای نکرده امام نباشد، آنوقت است که آمریکا دمار از روزگار یک یک در خواهد آورد. پس باز هم می گویم که پشتیبان ولایت فقیه باشید و امام را دعا کنید و آنهایی هم که می توانند ثبت نام کنند در بسیج و آموزش ببینند واعزام به جبهه شوند تا انشاءالله هر چه زودتر دست ابرقدرتها از سر مسلمین کوتاه شود.
سخن دیگرم به مادرم است و آن اینکه مادر عزیزم می دانم که شما زحمت کشیدید و مرا بزرگ کردید ولی می دانید که مرا بزرگ کرده اید که بتوانم برای اسلام خدمت کنم و برای جامعه ام مؤثر باشم و من می دانم که شهادتم برای جامعه ام مؤثر است و می دانم شهادت من و شهادت امثال من است که باعث یاری اسلام می شود، پس ما به یاری اسلام می شتابیم.عزیزم من راضی ندارم که شما در نبودن من گریه و زاری کنید. چون اگر گریه کنید اولا اجر شما ضایع می شود. ثانیا دشمن را خوشحال می کنید ولی می توانید با گریه نکردن به همه مردم روحیه بدهید و به دشمنان بفهمانید که من فرزندم را در راه خدا داده ام و حاضر نیستم برای چیزی که در راه خدا داده ام ، گریه کنم. و سخن دیگرم با پدرم است . ای پدر مهربان یادم نمی رود که شما همیشه مرا نصیحت می کردید و همیشه می خواستید که از نظر تقوا و ایمان از دیگران بهتر باشم و یادم نمی رود که در بچگی مرا به نماز وا می داشتید که من به نماز خواندن عادت کنم و شما چه پدر خوبی برای من بودید و چه خدمت های بزرگی که به من کردید و این شهادت هم نتیجه زحمتها و نصیحتهای شما است. پس از شما می خواهم شما که مرا برای خدمت به اسلام تربیت کرده اید و من هم رفتم تا به هدف رسیدم . لذا برای نبود من ناراحت نباشید و افتخار کنید که فرزندتان را در راه اسلام داده اید .
کلامی هم به همسرم می گویم:همسر عزیزم ! مبادا در نبود من گریه کنی می دانی چرا؟ چون من به فریاد حسین لبیک گفتم که می فرمود هل من ناصر ینصرنی و من با خود می گویم که چگونه می توان جواب حسین را نداد و در حالیکه من می خواهم او را در روز قیامت شفیع خود قرار دهم و چگونه می توانم جواب حسین را ندهم که لبیک به حسین گفتن معامله با خداوند است و چه چیزی از این بهتر که انسان با خدایش معامله کند ودر ازای جان ناقابلش بهشت را برای ابد خریداری کند. پس گریه کردن برای کسی که در چنین معامله ای پیروز شده است لزومی ندارد. و تنها خواستی که از تو دارم این است که فرزندمان را آن چنان تربیت کنی که من دلم می خواست و آن چنان تربیت کنی که پیام آور خون من و خون دیگر شهیدان باشد.و اما می خواهم سخنی به دشمن بگویم و آن اینکه ای دشمن خدا کور خوانده ای که می توانی به حریم کشور اسلامی تجاوز کنی ، تو و اربابانت کوچکتر از آن هستید که بتوانید با کشوری که دارای جوانانی معتقد به ولایت فقیه و اسلام راستین است روبرو شوید. ایران اسلامی متکی به اسلام است و پشتیبانش امام زمان است و جوانانش با نیروی ایمانشان با سلاحهای مدرن شما می جنگند و انشاءالله در آینده ای نزدیک پوزه ی شما دشمنان اسلام را به خاک خواهند مالید.