به گزارش “خانه خشتی”، ناگهان از دل اتفاقات اخیر پاریس نامه ای از “آنتوان لری” در رسانه ها وشبکه های اجتماعی منتشر می شود که فارغ از اصالت آن،محتوای تامل برانگیزی دارد.
“شما حتی نفرت من را هم به دست نخواهید آورد. شما زندگی یک فرد استثنایی، عشق من، مادر تنها فرزندم را گرفتید، ولی من کینه خود را از شما دریغ میدارم تا شما آن را به دست نیاورید.”
درست درعصر فروریختن بسیاری از ارزش های انسانی که مهربانی وترحم از مهم ترین آنهاست،در دوره دست یابی فرزندان ابوالبشر به تکنولوژی سفر به سیارات دیگر وکسب مهارت های علمی در کنار فراموشی زندگی دهکده وار وآرام،در هنگامه تجارت جهانی کشتارو زمانه فراگیری تکنیک های زمخت هم نوع آزاری، دمادم ناقوس مرگ به صدا در می آید واینبار بزم شبانه شهر آرام پاریس را به رزم غبیصانه خون وخشونت تبدیل می کند.
ترس ودلهره همچون شبحی برفراز ایفل می چرخد،جنگنده های “رافائل” برفراز آسمان سوریه به انهدام پایگاه های تروریست ها اقدام می کنند که البته طبیعی ترین پاسخ در چنین وضعی به نظر می رسد وناگهان نامه این مرد فرانسوی که حالا همسرش”هلن” قربانی خشونت جاهلیت مدرن شده واورا با پسر ۱۷ ماهه اش تنها گذاشته است از دل خاکستر این آتش برافروخته ققنوس وار سر بر می آورد وندای قدسی “عشق” سر می دهد.
آنجا که تروریست ها را مخاطب قرار می دهد که” من کینه خود را به شما ارمغان نمیدهم چون شما در جستوجوی آن بودهاید ولی پاسخدادن به کینه شما با کینه و خشونت، تسلیمشدن است در مقابل جهلی که شما را تبدیل کرده به آنچه که هستید”.او در حالی که به لحاظ روانی تحت فشار شدید قراردارد نه تنها تروریست ها که جهان امروز را به اندیشیدن درباره نسبت نفرت وجهالت وا می دارد واین درحالی است که جای هیچ تردیدی نیست که ما با یک عاشق واقعی آن هم در زمانه ای که عشق نایاب وکم یاب است مواجهیم “…در تمام طول عمرش، این پسر کوچک، با شاد بودن و آزاد بودن خویش، شما و امثال شما را خواهد آزرد در حالی که شما حتی کینه او را هم به ارمغان نخواهید برد!”.
غرض اشاره به این اکسیر شفا بخش در روزگار بیماری های جدید است.”عشق” کیمیای اساطیری وجود آدمی نه در داستان های هزار و یک شب شرق که اینبار در قصه های شب های رنگین غرب ظهور پیدا کرده است که مکرر تکرار می کند “عشق”همچنان جاری است”وفرقی هم نمی کند که در کجای این گستره خاکی نفس بکشی. به قول روزنامه نگاری “ضرورت پرواز جنگنده های رافائل را می توان درک کرد،اما نامه آنتوان را فقط می توان ستود”.