به گزارش خانه خشتی، مادر شهیدان خدادادی فرزند بزرگش حسین متولد۱۳۴۱ را در سال ۱۳۶۰ و در عملیات فتح المبین و پسر دومش محمد علی متولد۱۳۴۴ را در عملیات بدر سال ۱۳۶۴ در راه خدا نثار می کند.
در دوران هشت سال دفاع مقدس همه پنج پسرش در میدان نبرد حق علیه باطل بودند که دو تای آنها شهید و یکی دیگر از این برادارن جانباز می شود و به گفته مادرش تا مرز شهادت نیز پیش رفته است.
ربابه حسین زاده با شروع انقلاب به دستور امام خمینی(ره) به همراه دو پسرش محمد علی و حسین روزها را درتظاهرات شرکت می کند و شبها اطلاعیه پخش می کند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی محمد علی و حسین به عضویت انتظامات سپاه در امدند و مادرشان هم داوطلبانه با بسیج کار میکند.
مادر شهیدان خدادادی از خدمات پشت جبهه برایم اینگونه گفت: با شروع جنگ به کمک پسرانم به شهر میرفتم و در محل بالاخانه مسجد جامع شهررفسنجان لباس جنگی می دوختم، هر روز تعدادی از زنان روستا را جمع میکردم و با خود به مسجد جامع میبردم و در انجا شیرینی می پختیم و لباس می دوختیم و روانه میدان جنگ میکردیم.
مادراز زمان شنیدن خبر شهادت پسر اولش گفت: شب شهادت حسین خواب دیدم که به من می گفت می خواهم دنیا را گلستان کنم و فردا صبح با شنیدن ساز عملیات از رادیو با خود گفتم که یکی از پسرانم شهید شده است.
مادر با صبر تمام ادامه داد: برادرم که خبر شهادت پسرم را آورد با او به سپاه رفتیم از رادیو اسامی تمامی شهداء به جز حسین رااعلام کردند، دلیلش را که جویا شدیم گفتند خودش خواسته است و گفته که نام مرا از رادیو اعلام نکنید که مادر بزرگم توان شنیدنش را ندارد و می ترسم سکته کند اما پدر و مادرم نه، آنها صبورند.
این بانوی صبور نه تنها با شهادت فرزندش ناامید نشد بلکه با شهادت حسین قوت بیشتری گرفت تا در پشت جبهه خدمت کنم.
ربابه حسین زاده از پسرش بزرگش اینگونه تعریف کرد: حسین همیشه مرا دلداری می داد که در فراقش صبر کنم، به من می گفت تو که همیشه برای امام حسین گریه می کنی ، امام حسین فرموده است که اگر دین جدم با کشته شدن من پا برجا می ماند پس ای شمشیرها مرا در بغل گیرید، همیشه آیه های قرآن را برایم معنی میکرد.
مادر ادامه داد: بعد از شهادت حسین به جمعیت خیریه حضرت زینب(س) رفسنجان پیشنهاد کردم که منزل این شهید واقع در روستای عباس آباد حاجی رفسنجان را نیز شعبه ای از این خیریه قرار دهند.
با پولی که از مردم جمع میکردیم وسایل مورد نیاز را از شهر میخریدیم و در منزل شهید لباس و شیرینی اماده میکردیم، آبلیمو، خاکشیر، پول، تخمه و آجیل پسته و هرچه که فکرش را میکردیم که نیاز باشد جمع آوری میکردیم و به میدان جنگ می فرستادیم، گاهی می شد یک کامیون آرد در اینجا خالی میکردیم و به درب هر خانه ای کیسه ی آردی تحویل می دادیم و فردا صبح نان های بربری پخته شده را جمع میکردیم و میفرستادیم جبهه.
مادر دربین سخنانش خدا را شکر کرد و ادامه داد: سه سال بعد درست در شب سالگرد پسرم حسین در حال شیرینی پختن برای مراسم بودیم که همان شب خوابش را دیدم که به من گفت شیرینی که تدارک دیده ای کم است مقدار آن را دو برابر کن ، فردا صبح به خواهران گفتم که امروز خبر شهادت یکی دیگر از پسرانم را برایم می آورند، آن زمان همه پسرانم در جبهه بودند ومیدانستم که یکی از انها شهید شده اند که برادرم خبر شهادت محمد علی را برایم آورد.
خیریه عباس آباد حاجی پس از شهادت محمد علی به منزل این شهید منتقل می شود و بعد از جنگ نیز کارهای خیریه جنبه سیاسی پیدا می کند و با برپایی مراسم سخنرانی و عزاداری کارش را ادامه می دهد و هم اکنون نیز تا جائی که امکان داشته باشد با مدیریت مادر شهیدان خدادادی برای دختران دم بختی که توانایی خرید جهیزیه نداشته باشند با کمک مالی از خانواده شهید و میزان کمی از حقوق شهداء برایشان جهیزیه ای تهیه می شود، خانم حسین زاده با دستان خود برای تدارک این جهیزیه خیاطی می کند.
صبر مادر به شهادت دو پسرش ختم نمی شود، پسرسوم خانواده حسن خدادادی درعملیات کربلای ۵ به شدت مجروح می شود که به گفته ی مادرش با دعای او و مردم و با عنایت امام رضا(ع) شفا پیدا می کند.
مادر همیشه به حسن می گوید: تا جائی که بتوانی درس بخوانی شیرم را حلالت می کنم، با همین حرف دیپلم گرفت و دانشگاه رفت و الان هم مشغول به ادامه تحصیل در مقطع دکترا می باشد.
خداوند در حادثه ی زمین خوردن پسر دیگراین مادر صبری مضاعف به او می دهد، پسر چهارم خانواده خدادادی در این حادثه معلول می شود، در ابتدا کمی راه می رود اما با شنیدن خبر شهادت برادرانش دیگر از پا می افتد و زحمت ترو خشک کردنش بر دوش مادر می افتد.
ربابه حسین زاده در پاسخ به این سوال که این همه صبر را نتیجه چه چیز می بینید گفت: برای خودم چیزی را نمی بینم، لیاقتی نداشتم وهمه لطف خداوند بود این بچه ها مال من نبودند، این محبت خداوند است که من هم مادر دو شهید، مادر جانباز و هم مادر معلول هستم.
وی ادامه داد: خیلی ها که از من با ایمان ترهستند، آرزوی داشتن یک فرزند را دارند، اما خداوند به من ۱۰ فرزند عطا کرده است که دو تای آنها را نزد خود برده است.
خانم حسین زاده ازمسئولین ابراز رضایت کرد و اظهار داشت: هیچ توقع و ادعایی از مسئولین نداشته و نخواهیم داشت و به همان که خداوند برایمان قسمت کرده است راضی هستیم، به غیر از خدا از هیچکس کمکی نخواستم، لطف خداوند بیشتر از آن که باید شامل حال من شده است.
مادر شهیدان خدادادی قبل از شهادت فرزندانش سواد خواندن و نوشتن نداشته است که با شهادت این عزیزان در پی آموختن آن تلاش می کند.
مادر سخنانش را با بیان خاطره ای شنیدنی از فرزندانش تمام کرد: وقتی در غم فراق پسرم حسین با خود زمزمه میکردم محمد میگفت مادرم این ذکر را بگو”الا بذکرالله تطمئن القلوب” با گفتن این ذکر خدا صبر حضرت زینب(س) را به تو خواهد داد، وهرگاه از حرف مردم رنجیده خاطر می شدم محمد این جمله را به من می گفت: “اگر حزب حزب الله باشد، اگر هدف فقط الله باشد، اگر رهبر فقط روح الله باشد دیگر جائی برای چیزی دیگری نمی باشد که مایه ناراحتی باشد”، همیشه با کلمات زیبایشان به من دلداری می دادند و الان هم با همین کلمات زندگی می کنم.
تنظیم:مریم مرادی
انتهای پیام/