به گزارش خانه خشتی، آوردهاند که روزی شیخ و مریدان به گشتوگذار در طبیعت همی میپرداختند که ناگاه به جنگلی رسیدند.
جملگی به تکتک حیوانات مینگریستند و شیخ کرامات خود را برون میداد.
در میانهی راه، شیخ بگفت: این مار میتواند خوب بخزد و بااینکه نمیتواند بجهد، سرخوش است و کارآمد. مریدان همه بگریستند و سر به درختان کوبیدند.
مریدان شیخ را گفتند: خرگوش چطور؟
شیخ افزود: خرگوش میتواند خوب بجهد و اگرچه نمیتواند بخزد، سرخوش است و کارآمد.
مریدان همه فریاد برآوردند و احسنت گفتند…
شیخ بگفت: گنجشک هم میتواند خوب پرواز کند و گرچه نمیتواند شنا کند، سرخوش است و کارآمد.
یکی از مریدان شیخ را گفت:
مرادا! امسال چه سالی است؟ سال خرگوش است یا مار و یا میمون؟
شیخ بیدرنگ گفت: امسال، سال ۹۵ است، سال ۹۳ نیست، سال ۹۲ نیست و سال ۹۱ هم نیست و سال آینده ۹۶ خواهد بود.
مریدان همه مدهوش گشتند…
آن روز گذشت و خورشید در پس ابرها فروبرفت و روزها سپری گشتند و چندی بعد گذر شیخ و مریدان، دگربار به جنگل افتاد. گوشهای از جنگل، مکتبی برپا بود و حیوانات جملگی در آن علم میآموختند. خرگوش، گنجشک و سایرین همه حاضر بودند و سراپا گوش. مار مدرس شده بود و علم میگفت و حیوانات بیدرنگ مینبشتند. او همگان را آموزشی یکسان همی میداد و جملگی را وادار به عمل میکرد. شیخ و مریدانش ناگاه صحنهای دیدند و فریادکنان سر به بیابان نهادند.
صحنهی پیش رویشان اینگونه بود:
خرگوش و گنجشک و شیر و عقاب و دیگران جملگی در حال خزیدن بودند و هیچیک را جز اندکی موفقیت نبود. شرححال همگی اندوهگینی بود و ناکارآمدی.
حکایت نظام آموزشی ما حکایت این مدرسه است. هزاران هزار انسان را که خدا به هرکدام تواناییهای خاص خودشان را داده است وارد محیطی با آموزش یکسان میکنیم و اگر یک نفر هم خلاف این مسئله عمل کند، برچسب میخورد که ازنظر ذهنی ضعیف یا تنبل است.
از مدرسه هم که بگذریم وقتی وارد فضایی مثل دانشگاه میشویم و اسم «دانش جو» بر ما گذاشته میشود، فضا چندان تحول خاصی نمیکند.
چهبسا که بدتر میشود؛ چراکه در بسیاری از رشتهها دارالترجمه راهاندازی شده و مدام کتب ترجمهشده با همهی خوبیها و بدیهایشان در حال تدریساند. میتوان گفت تفکر خلاقانه و نقادانه امروز در دانشجویان دوره کارشناسی نقش چندانی ندارد. چرا دانشجویان دورهی کارشناسی که در اوج جوانی و پویایی هستند بهجای اینکه مطالب مهمی را عمیق و دقیق و با تعقل و تفکر بیاموزند، باید حجم انبوهی از مطالب را به هر روشی که شده به ذهن بسپارند و بعد از امتحان همه را به دست فراموشی سپارند؟
خوب است به بهانهی هفتهی معلم و شهادت استادی که سرشار از آزاداندیشی بود، قدری بیندیشیم.
اگر بهعنوان استاد این مطلب را میخوانید سؤال این است که چه قدر به تفکر دانشجویان نمره میدهید؟ و اگر از نظرتان دانشجویان ما اهل تفکر نیستند، دلیلش چیست؟
و همچنین خوب است که دانشجویان هم بیندیشند که این چندسالهی جوانی را به چه راهی میخواهند بگذرانند که حاصلخیزتر از دانشجویی و علمآموزی باشد؟