مقام سابق پنتاگون: حمله به ایران پیامدهای ناگواری برای آمریکا در پی دارد
خانه خشتی : یک مقام ارشد سابق پنتاگون در بررسی چالشهای ایران هستهای بر این باور است که جریان اصلی فکری در وزارت دفاع آمریکا، با حمله نظامی علیه ایران موافق نیستند زیرا این حمله پیامدهای بسیار ناگواری در پی دارد. به گزارش خانه خشتی به نقل از فارس، اندیشکده “امنیت آمریکای نوین”در مقالهای به […]
خانه خشتی : یک مقام ارشد سابق پنتاگون در بررسی چالشهای ایران هستهای بر این باور است که جریان اصلی فکری در وزارت دفاع آمریکا، با حمله نظامی علیه ایران موافق نیستند زیرا این حمله پیامدهای بسیار ناگواری در پی دارد.
به گزارش خانه خشتی به نقل از فارس، اندیشکده “امنیت آمریکای نوین”در مقالهای به قلم “جفری گلدبرگ” به بررسی گزارش مفصل “کولین کال”، مقام ارشد سیاسی سابق بخش خاورمیانه در پنتاگون، درباره چالش هستهای ایران پرداخته است که در آن ذکر شده حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران پیامدهای بسیار ناگواری در پی خواهد داشت.
نتایج گزارش “کولین کال” مقام ارشد سابق خاورمیانه در پنتاگون به شرح زیر است:
۱. ایران تهدیدی قریبالوقوع نیست؛
۲. رهبران ایران آنقدر منطقی هستند که نه از سلاح هستهای استفاده کنند نه آن را به تروریستها بدهند (من در مورد دوم کاملاً مطمئن هستم – دلیلی ندارد که گرانبهاترین سلاح خود را در اختیار عاملان بیثبات و نیمه مستقل قرار دهند)؛
۳. رقابت تسلیحاتی هستهای میان ایران و اسرائیل باعث ایجاد خطر چالش ناخواسته هستهای میشود (نویسندگان گزارش مذکور، این خطر را تا حدی کم اهمیت میدانند، اما من فکر میکنم جلوگیری از گسترش ناخواسته چالش هستهای، دلیل اصلی دور نگه داشتن ایران از سلاح هستهای است)؛
۴) مهار ایران هستهای گزینه خوبی برای آمریکا نیست (در این مورد با آنان موافقم).
این گزارش نشان دهنده جریان اصلی فکری در وزارت دفاع آمریکا در این رابطه است. از سوی دیگر، بر خلاف بسیاری از چیزهایی که این روزها در این باره میخوانیم، بدون فکر و واکنشی نگاشته نشده است.
درباره این گزارش “کال”، که اکنون در دانشگاه “جورج تاون” است، صحبتی داشتم. در ذیل صحبتهای ما آمده است، که کمی طولانی است، اما به شما توصیه میکنم آن را بخوانید، زیرا بسیار مهم است. باید خاطر نشان کنم “کال”، همان کسی است که طی دو سال گذشته از داخل پنتاگون سخت تلاش میکرد تا روابط امنیتی آمریکا و اسرائیل را تقویت و تعمیق نماید. یا بهتر بگویم، مخالفت او با حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران به دلیل دشمنی او با اسرائیل نیست، بلکه به دلیل نگرانی او از کارهای شتابزده اسرائیل است که میتواند موجب لطمه دیدن خود اسرائیل شده، و حرکت ایران به سوی دستیابی به سلاح را تسریع نماید.
“جفری گلدبرگ”: شما معتقدید حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران تقریباً بدون شک فاجعهآمیز خواهد بود. شما قبلا پیشنهاد کردید که تنها گزینه واقعی اسرائیل، اعتماد به آمریکا جهت جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای است. به نظر من رهبران اسرائیل بر این باورند که آمریکا نمیخواست پاکستان و کره شمالی هم به سلاح هستهای دست یابند، اما به هر حال آنان موفق شدند. چرا این شرایط متفاوت است؟ اگر شما جای یکی از رهبران اسرائیل (یا عربستان یا امارات) بودید، آیا به آمریکا اعتماد میکردید که با استفاده از تمامی عناصر قدرت ملی خود، ایران را از هستهای شدن بازدارد؟
* حضور نظامی آمریکا در منطقه، به منظور حفظ امنیت اسرائیل است
“کولین کال”: سؤال خوبی است. به نظر من دلایل مختلفی برای اعتماد اسرائیل به آمریکا بر سر این مسئله وجود دارد.
اوباما با خروج نیروهای آمریکا از عراق، اجازه موضعگیری مجدد نیروهای آمریکا در منطقه خلیج [فارس] را صادر کرد تا اطمینان حاصل شود که آنها آمادهاند با هرگونه سناریویی برخورد کنند، از شرکای ما دفاع نمایند و تهاجمات ایران در منطقه را تحت نظر داشته باشند. او یک ناو هواپیمابر دیگر را در منطقه مستقر کرد، دفاع موشکی و هوایی آمریکا در منطقه را تقویت کرد، توانایی دفاعی کشورهای منطقه خلیج [فارس] را تحکیم کرد و از نظر کمکهای امنیتی و همکاری دفاعی به منظور امنیت اسرائیل، بیش از هر دولت دیگری فعالیت داشت. به علاوه، ژنرال “مارتین دمپسی”، رئیس کنونی فرماندهان ستاد مشترک، چندین بار اعلام کرده است که ارتش آمریکا آماده است و برنامهای موفقیتآمیز برای حرکات پیشبینی نشده ایران دارد.
* ایران هستهای، تهدیدی برای منافع آمریکا در منطقه است
اوباما از تهدید ایران هستهای برای امنیت اسرائیل و ثبات منطقه که برای منافع آمریکا بسیار مهم است، آگاهی دارد و معتقد است اگر به ایران اجازه داده شود تا به سلاح دست یابد، خسارات شدیدی به نظام منع گسترش وارد خواهد شد – مسئلهای که او بسیار نگران آن است. زیرا از نظر اوباما، یکی از منافع حیاتی آمریکا، جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای است. نباید مطمئن بود که او تمام اقدامات لازم را به خاطر اسرائیل انجام میدهد – بلکه او فقط در جهت منافع ملی آمریکا عمل خواهد کرد. مشخص است که اوباما ترجیح نمیدهد از نیرو استفاده نماید – و با در نظر گرفتن هزینهها و احتمالات موجود در جنگ، در این باره محتاط است.
اما وی به دفعات نشان داده است که در جهت منافع ملی آمریکا، تمایل به استفاده از قدرت دارد – چه یک جانبه و چه به عنوان بخشی از یک ائتلاف چند جانبه. صحبتهایم را درست برداشت کنید – کافی است از “اسامه بن لادن” و “معمر قذافی” بپرسید. واضح است که اوباما راهحل دیپلماتیک را ترجیح میدهد، اما هیچ کس نباید در جربزه او در این مسائل شک کند.
* آمریکا تمام عناصر قدرت ملی خود را بر برنامه هستهای ایران متمرکز کرده است
فکر میکنم اطلاعات، سطح بازرسیها و توجه بینالمللی در مورد ایران بسیار بیشتر از پاکستان یا کره شمالی است. از این رو، فکر میکنم احتمال دستیابی ایران به سلاح هستهای بدون اطلاع ما بسیار کمتر است. مثلاً در حال حاضر، حداقل چهار ماه طول میکشد تا ایران بتواند غنیسازی در سطح تولید سلاح را انجام دهد، و باید این کار را در تأسیسات اعلام شده انجام دهند – بنابراین ما متوجه میشویم. به علاوه، سرویسهای اطلاعاتی غرب سابقه خوبی در برملا کردن فعالیتهای مخفیانه هستهای ایران دارند (مثلاً نطنز و فردو). نمیخواهم درباره این اطلاعات خوشبین باشم – مشخص است که این اطلاعات کامل نیستند و ارزیابیهای ما جایزالخطا هستند. اما موقعیت کنونی ما برای پی بردن به موقع به تخلف ایران و عمل کردن در مقابل آن بسیار بهتر از نمونههای دیگر در گذشته است – و ما در حال حاضر تمام عناصر قدرت ملی خود را بر این مسئله متمرکز کردهایم تا بتوانیم در صورت بهکارگیری سلاح هستهای توسط ایران به سرعت واکنش نشان دهیم.
“جفری گلدبرگ”: تصور کنید شما یک افسر اطلاعاتی در خصوص کشور ایران هستید. به شما مدارکی مبهم داده میشود مبنی بر این که ایران ممکن است به صورت مخفیانه در تلاش برای ساخت سلاح باشد. میدانید که اگر شما، و همکارانتان، به این نتیجه برسید که ایران در حال ساخت سلاح است، ممکن است مسئول شروع جنگ باشید (مقامات اطلاعاتی حتماً مسئله عراق را به خاطر دارند). میخواهم این را بگویم: جامعه اطلاعاتی آمریکا ممکن است متوجه شود که کارهای نادرستی در ایران در حال انجام است، اما ممکن است ماهها طول بکشد تا این اطلاعات پردازش شده و این روند ممکن است سیاسی شود، زیرا خطر این کار بسیار زیاد است. لذا این احتمال وجود ندارد که حتی اگر بدانیم ایران کم و بیش به دنبال سلاح است، نتوانیم به موقع عکسالعمل نشان دهیم؟
“کولین کال”: بستگی دارد که این مدارک چه باشد. برخی مدارک نسبتاً واضح خواهند بود. مهمترین مدرک برای تصمیمگیری درباره ساخت سلاح، خود فعالیتهای غنیسازی خواهد بود – و، حداقل در حال حاضر، زمان کافی برای عکسالعمل در این مورد وجود دارد. اگر ایران ذخایر کنونی اورانیوم با غنای پایین خود را تغییر جهت داده و شروع به غنیسازی بالای ۹۰ درصد نماید و یا بازرسان آژانس بینالمللی انرژی هستهای را اخراج کند، هر دو این کارها مدرکی دال بر تولید سلاح است، و زمان کافی برای عکسالعمل وجود خواهد داشت. کشف یک سایت غنیسازی مخفی کاملاً عملیاتی (برعکس سایت فردو، که در زمان اکتشاف یک بنای در حال ساخت بدون سانتریفیوژ بود) ممکن است نشانه دیگری از تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای باشد.
برآوردهای کنونی اظهار میدارند که از زمان تصمیم جهت ساخت سلاح تا تولید آن برای ایران، یک سال طول خواهد کشید. هر قدر ایران بیشتر عجله کند، ما زودتر متوجه خواهیم شد – و یک سال زمان زیادی است.
* محدود کردن توانایی ایران در غنیسازی اورانیوم برای آمریکا امری حیاتی است
احتمالاً یافتن مدارک حرکت به سوی تولید اورانیوم در سطح سلاح آسانتر از پی بردن به هر جزء تحقیقات و توسعه مخفیانه مرتبط با سلاح است، و به همین دلیل محدود کردن توانایی ایران برای کاهش چشمگیر حرکت این کشور به سوی تولید اورانیوم برای ساخت سلاح امری مهم است. به همین دلیل مسئله تولید اورانیوم با غنای ۲۰ درصد این قدر مهم است – زیرا اگر ایران بتواند از اورانیوم ۲۳۵ با غنای ۲۰ درصد یک یا چند بمب تولید کند، میتواند زمان مورد نیاز جهت ساخت مواد شکافپذیر هستهای برای بمب اول را از چهار ماه به یک یا دو ماه کاهش دهد. به همین صورت اگر ایران در سطح صنعتی در نطنز یا فردو شروع به استقرار سانتریفیوژهای نسل جدید نماید – که اکنون در حال آزمایش آن است، اما به مشکل بر خورده است – این موضوع هم میتواند زمان رسیدن به سلاح را کاهش دهد، زیرا این دستگاهها ۳ تا ۴ برابر کارآمدتر از دستگاههای کنونی هستند. اگر ایران این گامها را با موفقیت بردارد، و زمان رسیدن به سلاح را به یک ماه یا چند هفته کاهش دهد، آن گاه اگر بازرسان چیزی متوجه نشوند باید احتمال خطا را در نظر گرفت.
* رویکرد تغییر حکومت در قبال ایران بسیار مشکلساز است و ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد
“جفری گلدبرگ”: حکومت ایران به دنبال بقای خود است، و بنابراین فشار مستقیم بر حکومت ممکن است آنان را مجبور به بازنگری اهداف هستهای خود نماید. آیا فکر میکنید واشنگتن مایل به بیثبات کردن این حکومت است، و فکر میکنید این کار عملی است – اگر نتواند حکومت را سرنگون نماید، آن گاه آنان را مجبور به سازش با خواستههای جامعه بینالمللی در برابر خواستههای هستهای خود نماید؟
“کولین کال”: تفاوت مهمی میان راهبردی که هدف آن “در ” نگه داشتن یک حکومت است – که من آن را راهبرد ملزم کردن مینامم – و سیاستی که هدف آن واقعاً تغییر حکومت است، وجود دارد. راهبرد اول، هزینههای حکومت ایران را تا جایی افزایش میدهد که آنان را در معرض یک انتخاب راهبردی دشوار قرار میدهد – در این مورد عقب نشینی از برنامه هستهای، گزینهای که در غیر این صورت ترجیح میدادند آن را انتخاب نکنند. تحریمهای بیسابقه و تهدید به اعمال قدرت میتواند حکومت ایران را در خطر نگه داشته و بنابراین آنان را مجبور به تغییر در رفتارشان نماید – اما فقط به این دلیل که حکومت راهی برای خروج از این شرایط دارد. اگر حکومت رفتار خود را تغییر دهد، فشارها برداشته میشود.
در مقابل، هدف کمپین “تغییر حکومت”، سرنگونی حکومت بدون در نظر گرفتن رفتار آن است. این کمپین بر اساس این دیدگاه است که حکومت کنونی ناسازگار است و باید سرنگون شود. اما این رویکرد در قبال ایران بسیار مشکلساز است. این رویکرد هیچ انگیزه مثبتی جهت توافق هستهای برای رهبر این کشور ایجاد نمینماید، زیرا انجام این کار هیچ دستاوردی برای او ندارد – این کار برای بقای حکومت کافی نیست. و بدتر آن که این کار گفتههای جمهوری اسلامی درباره انگیزههای غرب را تصدیق کرده و تهران را برای حرکت سریعتر به سمت سلاح و ایجاد بازدارنده هستهای در مقابل تغییر حکومت و سرمایهگذاری جامعه بینالمللی برای ثبات مستمر حکومت تشویق مینماید. به علاوه، اگر این سیاست موفق شود، هیچ تضمینی وجود ندارد که حکومت جدید بهتر باشد – مثلاً حکومت جدید ممکن است یک دیکتاتوری نظامی تحت سلطه سپاه پاسداران باشد. یا پس از آن ممکن است فروپاشی دولت و هرج و مرج به وجود آید.
پس در حالی که فکر میکنم نگه داشتن حکومت در خطر مهم است – و فکر میکنم عناصر راهبرد کنونی این کار را انجام میدهند، و یا حداقل شروع به انجام آن کردهاند، فکر میکنم سیاست تغییر حکومت در جهت حل بحران هستهای کنونی، نتیجه معکوس داشته باشد.
* عملیاتی که با هدف تغییر حکومت انجام شود، احتمال توافق بر سر مسئله هستهای را کاهش میدهد
“جفری گلدبرگ”: چرا برنامه تغییر حکومت رهبر ایران را مجبور به تغییر برنامه هستهای خود نخواهد کرد؟ چرا او جنبههای مختلف برنامه هستهای را با تعهد غرب مبنی بر دست کشیدن از عملیات تغییر حکومت مبادله نخواهد کرد؟
“کولین کال”: این امر کاملاً بستگی دارد که این اعمال خاص چه هستند. بسیاری از عملیات با هدف تغییر حکومت ممکن است رهبر ایران را متقاعد کنند که ما مصمم به نابودی حکومت هستیم و مهم نیست که او چه کاری انجام میدهد – که این کار احتمال توافق را کمتر و احتمال تولید بمب را بیشتر میکند. بهتر است به شکلی فشار را افزایش دهیم که حکومت را در خطر نگه دارد – از طریق تحریمهای شدید و نگه داشتن گزینه نظامی روی میز – تا این که سیاست تغییر حکومت را پیش بگیریم.
* حمله به ایران، باعث بازسازی سریع برنامه هستهای این کشور میشود
“جفری گلدبرگ”: چطور مطمئن باشیم که ایران در پاسخ به حمله به تأسیسات نظامیاش، برنامه خود را تسریع نکرده و به دنبال راه گریز نخواهد بود؟ آیا این احتمال وجود دارد که ایران متقاعد شود برنامه هستهای ارزش این مشکلات را ندارد؟ طور دیگر میپرسم، آیا آمریکا و اسرائیل میتوانند کاری انجام دهند که مانع خواستههای هستهای ایران پس از حمله شوند؟ آیا این کار نیازمند حملات بعدی است، یا گزینه غیرنظامی برای این کار وجود دارد؟
“کولین کال”: ما از هیچ چیز مطمئن نیستیم، اما محتملترین نتیجه حمله نظامی به ایران، تلاش ایران برای بازسازی سریع برنامه هستهای خود است. حکومت در حال به کار گیری راهبرد “دیوار دفاعی” هستهای برای دستیابی به توان فنی جهت تولید سلاح هستهای در صورت تصمیم رهبر این کشور در آینده است. یکی از انگیزههای پیگیری این راهبرد، ایجاد بازدارندگی در مقابل تهدیدهای خارجی آینده برای حکومت، شامل حمله احتمالی آمریکا و اسرائیل است. ایران با نگاهی به اطراف میبیند که «معمر قذافی» از بین رفته و «صدام حسین» از بین رفته است، اما حکومت کره شمالی هنوز هم پابرجا است و احتمالاً به این نتیجه میرسد که بزرگترین دلیل این تفاوت این است که کره شمالی سلاح هستهای در اختیار دارد اما دو کشور دیگر این چنین نیستند. انگیزه دوم برای پیگیری برنامه هستهای، امید به افزایش اعتبار ایران و توان تهران برای دیپلماسی زورگویانه، تسهیل گسترش نفوذ ایران و پیشرفت خواستههای حکومت برای تسلط بر منطقه است.
حمله نظامی به ایران، آسیبپذیری حکومت را ثابت کرده و تفکر دشمنی سرسختانه دولتهای خارجی را تقویت مینماید، که این امر تقوبت آرای افرادی در داخل حکومت است که معتقدند فقط بازدارندگی هستهای میتواند از حملات آینده جلوگیری کرده و ایران را مجهز به چیزی نماید که برای رهبری مقاومت علیه غرب، نیازمند آن است. در عین حال، حمله باعث میشود ایران نقش قربانی را بازی کند، بازرسان آژانس را از کشور بیرون کرده و شاید کلاً از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای خارج شود و در غیاب بازرسان، میتوانند راحتتر برنامه خود را بازسازی کرده و بدون آن که کسی متوجه شود، در فعالیتهای غیرقانونی شرکت نمایند. حمله اسرائیل اتفاق نظر جهانی که اکنون باعث کند کردن حرکت ایران به سوی سلاح از طریق تحریمها و دیگر فعالیتهای ضد گسترش سلاح شده است را نیز از بین خواهد برد.
* حلمه اسرائیل به تأسیسات هستهای عراق نتوانست برنامه هستهای این کشور را متوقف نماید
این فقط یک فرضیه نیست؛ ما در گذشته شاهد نمونه این اتفاقات بودهایم. همانطور که در گزارشمان به تفضیل بررسی مینماییم، حمله سال ۱۹۸۱ اسرائیل به “اوسیراک” برنامه هستهای صدام حسین را متوقف نکرد و در حقیقت باعث تسریع آن شد، و او منابع بیشتر و سازماندهی بهتری را در اختیار این برنامه قرار داد، و برنامه هستهای مخفیانه و گستردهای ایجاد کرد که – در زمان جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱ – یک یا دو سال با تولید بمب فاصله داشت. در نهایت، حمله سال ۱۹۸۱ به “اوسیراک” نبود که باعث توقف این برنامه شد، بلکه ویرانیهای جنگ خلیج و به دنبال آن بیش از یک دهه تحریم، انزوای سیاسی، مناطق پرواز ممنوع و بمبارانهای دورهای باعث پایان آن شد – و حتی در آن زمان دولت بوش (به اشتباه) فکر میکرد بخشهایی از این برنامه هنوز باقی مانده است.
* آمریکا نباید اشتباه عراق را درباره ایران مرتکب شود
تنها راه جلوگیری از ساخت مجدد برنامه ایران پس از حمله، داشتن اتفاق نظر بینالمللی کافی و ائتلافی بزرگ برای ایجاد و حفظ نظام بازدارندگی پس از حمله است. تحریمها و اقدامات ضد گسترش سلاح که به منظور مختل کردن تلاشهای ایران جهت دستیابی به مواد لازم برای ساختن مجدد برنامه هستهای این کشور طراحی شده، باید حفظ شود و برای تداوم حضور قدرتمند نظامی و حملات مجدد احتمالی، نیاز به حمایت منطقهای است.
تنها راه ایجاد نظام بازدارندگی پس از حمله، شروع جنگ با حمایت بینالمللی و قدری مشروعیت بینالمللی است. این بدان معناست که فقط پس از آن که از گزینههای غیرنظامی استفاده شده و مدارک کافی دال بر تلاش ایران برای دسترسی به سلاح موجود است، میتوان وارد عمل شد. و کشوری که رهبری این تلاشها را بر عهده دارد باید قادر به ایجاد و حفظ یک ائتلاف باشد. فقط آمریکا دارای این شرایط است. (در ضمن، این ضوابط بسیار دشوار هستند، زیرا هزینههای احتمالی عملیات نظامی بسیار بالا بوده و منافع آن اصلاً مشخص نیست.)
در سال ۲۰۰۳، دولت بوش یک اشتباه تاریخی مرتکب شد و آن جنگ برای خلع سلاح عراق بود. حکومتی که آنان بدون داشتن مدارک کافی از تهدید آن، بدون حمایت بینالمللی کافی و بدون برنامهریزی برای آینده، ادعا کردند به دنبال دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی است. ما نباید بار دیگر مرتکب این اشتباه شویم.