از تهران خسته شدم دوست داشتم دهاتی بودم
کجایی طبیعت؟ دوست داشتم دهاتی بودم! آخه خیلی وقته سحر لحظه ی طلوع خورشید رو ندیدم. اکسیژن تازه، خنکی صبح روستا رو نبلعیدم. گوسفند ندیدم. تاحالا بره ای رو تو بغلم نگرفتم. چون خیلی وقته که برام مهمه لباسهام کثیف نشن. خیلی وقته صدای گاو نشنیدم. توی بوی کاه و گندم نفس عمیق نکشیدم. روی […]